(زمین شناسی) خاک مردابی، مخفف:، مراکش
mor
(زمین شناسی) خاک مردابی، مخفف:، مراکش
انگلیسی به فارسی
(زمین شناسی) خاک مردابی
مخفف: مراکش
مخفف: مراکشی
انگلیسی به انگلیسی
• family name
دیکشنری تخصصی
[زمین شناسی] گیاخاک گیاخاک سطحی با مرز زیرین کاملاً مشخص و متمایز که تحت شرایط آب و هوایی سرد و مرطوب شکل گرفته است.
[خاک شناسی] مور
[خاک شناسی] مور
جملات نمونه
1. Glenshee has four cannons and Aonach Mor now has one on a one-year trial basis.
[ترجمه ترگمان]Glenshee هم اکنون چهار توپ به نام های Aonach مور دارد و اکنون یکی از آن ها یک سال است که تحت محاکمه قرار دارد
[ترجمه گوگل]Glenshee دارای چهار توپ و Aonach مر در حال حاضر دارای یک در یک محاکمه یک ساله است
[ترجمه گوگل]Glenshee دارای چهار توپ و Aonach مر در حال حاضر دارای یک در یک محاکمه یک ساله است
2. The new area at Aonach Mor joined the fun in early December, a fortnight before they had intended to open.
[ترجمه ترگمان]ناحیه جدید at مور در اوایل دسامبر، دو هفته قبل از اینکه قصد باز کردن آن ها را داشته باشد، به آن ها ملحق شد
[ترجمه گوگل]منطقه جدید Aonach Mor در اوایل ماه دسامبر، دو هفته قبل از آنکه قصد داشت باز شود، سرگرم شد
[ترجمه گوگل]منطقه جدید Aonach Mor در اوایل ماه دسامبر، دو هفته قبل از آنکه قصد داشت باز شود، سرگرم شد
3. Sjoo and Mor tell us that the ancient Arabs imprinted vulvas on its surface.
[ترجمه ترگمان]Sjoo و Mor به ما گفتند که عرب ها در سطح آن نقش بر آب دارند
[ترجمه گوگل]Sjoo و مور به ما می گویند که اعراب باستان عصا در سطح آن قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]Sjoo و مور به ما می گویند که اعراب باستان عصا در سطح آن قرار گرفته اند
4. I might then move it back to a mor eprominent location.
[ترجمه ترگمان] ممکنه دوباره به جای \"eprominent\" برگردم
[ترجمه گوگل]من شاید بعدا آن را به مکان مهاجرت یورو منتقل کنم
[ترجمه گوگل]من شاید بعدا آن را به مکان مهاجرت یورو منتقل کنم
5. " Get a move on,'said Mor, " we haven't got all day. "
[ترجمه ترگمان]مور گفت: \" سوار شوید، ما تمام روز را نداریم \"
[ترجمه گوگل]مور گفت: 'حرکت کن،' ما تمام روز را ندیده بودیم '
[ترجمه گوگل]مور گفت: 'حرکت کن،' ما تمام روز را ندیده بودیم '
6. Technical Information Division undertakes mor than 700 computers management, quality control and management of blueprint and base map.
[ترجمه ترگمان]بخش اطلاعات فنی، بیش از ۷۰۰ رایانه، کنترل کیفیت و مدیریت نقشه اولیه و پایه را تقبل می کند
[ترجمه گوگل]بخش اطلاعات فنی مورو بیش از 700 کامپیوتر مدیریت، کنترل کیفیت و مدیریت طرح و نقشه پایه را بر عهده دارد
[ترجمه گوگل]بخش اطلاعات فنی مورو بیش از 700 کامپیوتر مدیریت، کنترل کیفیت و مدیریت طرح و نقشه پایه را بر عهده دارد
7. Roeddem yn hynod falch o gael ystod mor deilwng ar y rhestr fer.
[ترجمه ترگمان]gael Roeddem، mor ystod آر o آر fer ar
[ترجمه گوگل]Roeddem yn hynod falch o gale ystod mor deilwng ar y rhestr fer
[ترجمه گوگل]Roeddem yn hynod falch o gale ystod mor deilwng ar y rhestr fer
8. For something mellow, meaningful, and not too MOR you could do far, far worse than this generally lovely album.
[ترجمه ترگمان]برای چیزی ملایم، معنی دار، و نه بیش از حد، شما می توانستید خیلی بدتر از این آلبوم دوست داشتنی را انجام دهید
[ترجمه گوگل]برای چیزی ملایم، معنی دار و نه خیلی MOR شما می توانید انجام دهید دور، بسیار بدتر از این آلبوم به طور کلی دوست داشتنی است
[ترجمه گوگل]برای چیزی ملایم، معنی دار و نه خیلی MOR شما می توانید انجام دهید دور، بسیار بدتر از این آلبوم به طور کلی دوست داشتنی است
9. MOR, QTR Company and other railway administrations have quickly organized first-aid transport of quake-relief materials and personnel.
[ترجمه ترگمان]شرکت mor، شرکت QTR و دیگر ادارات راه آهن به سرعت انتقال کمک های اولیه به مواد امدادی و پرسنل امداد رسانی را سازماندهی کردند
[ترجمه گوگل]شرکت MOR، شرکت QTR و سایر ادارات راه آهن سریعا حمل و نقل مواد امدادی زمین زراعی و پرسنل را ترتیب دادند
[ترجمه گوگل]شرکت MOR، شرکت QTR و سایر ادارات راه آهن سریعا حمل و نقل مواد امدادی زمین زراعی و پرسنل را ترتیب دادند
10. That's probably why my wife got a mor productive boyfriend while I became "extinct" to her.
[ترجمه ترگمان]احتمالا به همین دلیل است که همسرم در زمانی که \"منقرض\" شدم، از دوست پسر productive برخوردار شدم
[ترجمه گوگل]این احتمالا به این دلیل است که همسر من یک پسر دوست مورو داشت، در حالی که من به 'منقرض' شدم
[ترجمه گوگل]این احتمالا به این دلیل است که همسر من یک پسر دوست مورو داشت، در حالی که من به 'منقرض' شدم
11. I consider my self mor British than Greek in all aspects.
[ترجمه ترگمان]من خود را بیشتر از یونانی در همه جنبه های می دانم
[ترجمه گوگل]من خودمور انگلیس را از یونان در نظر می گیرم
[ترجمه گوگل]من خودمور انگلیس را از یونان در نظر می گیرم
12. According to MOR, they were tested using 10-fold cross validation with two real world data sets, and compared with Bayesian network classifier based on MPE.
[ترجمه ترگمان]با توجه به mor، آن ها با استفاده از اعتبار سنجی متقابل ۱۰ برابر با دو مجموعه داده دنیای واقعی مورد آزمایش قرار گرفتند و با طبقه بندی کننده شبکه Bayesian براساس MPE مقایسه شدند
[ترجمه گوگل]با توجه به MOR، آنها با استفاده از اعتبار سنجی متقاطع 10 برابر با دو مجموعه داده های دنیای واقعی مورد آزمایش قرار گرفتند و در مقایسه با طبقه بندی Bayesian Network بر اساس MPE
[ترجمه گوگل]با توجه به MOR، آنها با استفاده از اعتبار سنجی متقاطع 10 برابر با دو مجموعه داده های دنیای واقعی مورد آزمایش قرار گرفتند و در مقایسه با طبقه بندی Bayesian Network بر اساس MPE
13. With the publication of each new issue of MOR, we update our keyword index in our online database.
[ترجمه ترگمان]با انتشار هر مساله جدید از mor، شاخص کلیدواژه های ما را در پایگاه داده آنلاین ما به روز رسانی می کنیم
[ترجمه گوگل]با انتشار هر شماره جدید MOR، شاخص کلیدی ما در پایگاه داده آنلاین ما به روز می شود
[ترجمه گوگل]با انتشار هر شماره جدید MOR، شاخص کلیدی ما در پایگاه داده آنلاین ما به روز می شود
14. MOR zeolite was dispersed into poly(ethylene glycol)oligomer to form a stable gel. Its Electrochemical behavior was first detected by a cyclic voltammeter.
[ترجمه ترگمان]زیولیت ها به پلی (اتیلن گلیکول)پراکنده شد تا یک ژل پایدار تشکیل دهد رفتار الکتروشیمیایی آن اولین بار توسط یک voltammeter حلقوی تشخیص داده شد
[ترجمه گوگل]زئولیت MOR به الیگومر پلی (اتیلن گلیکول) پراکنده شد تا یک ژل پایدار ایجاد کند رفتار الکتروشیمیایی آن ابتدا توسط یک ولتاژ سنج چرخه ای تشخیص داده شد
[ترجمه گوگل]زئولیت MOR به الیگومر پلی (اتیلن گلیکول) پراکنده شد تا یک ژل پایدار ایجاد کند رفتار الکتروشیمیایی آن ابتدا توسط یک ولتاژ سنج چرخه ای تشخیص داده شد
کلمات دیگر: