کلمه جو
صفحه اصلی

enterprising


(اهل دست زدن به کارهای تولیدی یا بدیع و دارای احتمال زیان) پر همت، بلندهمت، سیجکار، پرپشتکار، متهوردراقدام بکارهای مهم، دلدار، بی باک، دل بدریازن

انگلیسی به فارسی

بی‌پروا در اقدام به کارهای مهم، دلدار، بی‌باک ،دل به دریا زدن


سازنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: enterprisingly (adv.)
• : تعریف: bold, energetic, and full of initiative.
مترادف: ambitious, bold, resourceful
متضاد: lazy, unenterprising, unimaginative
مشابه: adventuresome, adventurous, aggressive, assertive, audacious, creative, dauntless, energetic, imaginative, intrepid, inventive, venturesome, venturous, zealous

• energetic, venturesome, resourceful, inventive
someone who is enterprising is willing to try out new ways of doing and achieving things.

مترادف و متضاد

resourceful, energetic


Synonyms: active, advancing, adventurous, aggressive, alert, ambitious, aspiring, audacious, bold, busy, coming on strong, craving, daring, dashing, diligent, driving, eager, enthusiastic, go-ahead, go-go, gumptious, hard ball, hardworking, hungry, hustling, industrious, intrepid, itching, keen, lively, lusting, peppy, progressive, pushing, ready, self-starting, snappy, spanking, spark plug, spirited, stirring, take-over, up-and-coming, venturesome, vigorous, yearning, zealous, zippy


Antonyms: inactive, passive, unadventurous, unambitious, unenthused, unimaginative, unresourceful


جملات نمونه

1. enterprising farmers who expanded their land holdings
کشاورزان بلندهمتی که زمین های کشاورزی خود را توسعه دادند

2. an enterprising young man
جوان با پشتکار و اهل ریسک

3. a merchant who has made a number of enterprising journeys
بازرگانی که سفرهای متعدد تجاری انجام داده است

4. Some enterprising girls organized a sponsored walk.
[ترجمه ترگمان]برخی از دختران متهور یک پیاده روی با حمایت مالی را ترتیب دادند
[ترجمه گوگل]برخی از دختران پرآوازه یک پیاده روی تحت حمایت قرار گرفتند

5. One enterprising farmer opened up his field as a car park and charged people £10 to park there.
[ترجمه ترگمان]یک کشاورز enterprising مزرعه خود را به عنوان پارک ماشین باز کرد و ۱۰ پوند را به پارک برد
[ترجمه گوگل]یکی از مزرعه های فعال، زمین خود را به عنوان یک پارک ماشین باز کرد و 10 پوند را به پارک کردن آن پرداخت

6. The business was started by a couple of enterprising young women.
[ترجمه ترگمان]این کسب وکار توسط دو زن جوان و متهور آغاز شد
[ترجمه گوگل]این کسب و کار توسط یک زن و شوهر از زنان جوان پررونق شروع شد

7. "Enterprising" is not an adjective you would apply to him!
[ترجمه ترگمان]\"اقدام کننده\" یک صفت نیست که برای او درخواست می دهید
[ترجمه گوگل]'سازنده' صفتی نیست که به او اعمال می کنید!

8. That was very enterprising of you, Vijay!
[ترجمه ترگمان]این کار از شما ساخته است، vijay!
[ترجمه گوگل]این بسیار وحشیانه از شما بود، Vijay!

9. Money loves hardworking, responsible and enterprising people. Money dislikes lazy, irresponsible and passive people. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]پول افراد سخت کوش، مسئول و متهور را دوست دارد پول از افراد تنبل، بی مسیولیت و منفعل متنفر است دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]پول را دوست دارد از افراد دشوار، مسئول و سازنده پول افراد تنبل، غیر مسئولانه و غیر انسانی را دوست ندارد دکتر T P Chia

10. An enterprising student was selling copies of the answers to the test.
[ترجمه ترگمان]یک دانش آموز enterprising نسخه هایی از پاسخ را به این آزمون می فروخت
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز کارآزمونی کپی پاسخ های آزمون را به فروش می رساند

11. In some places the watchers are more enterprising and come complete with an assistant.
[ترجمه ترگمان]در برخی مناطق، ناظران آگاه تر و با یک دستیار کامل می شوند
[ترجمه گوگل]در بعضی از نقاط، تماشاگران کارآمدتر هستند و با دستیار کامل می آیند

12. He's very worried about drought and very enterprising.
[ترجمه ترگمان]او بسیار نگران خشکسالی است و بسیار متهور است
[ترجمه گوگل]او بسیار نگران خشکسالی و بسیار گیج کننده است

13. Across the country, says Fitness magazine, enterprising and agile therapists are working their magic on patients while running alongside them.
[ترجمه ترگمان]در سراسر کشور، می گوید که مجله تناسب اندام، enterprising و روانپزشکان چابک در حال کار بر روی بیماران در حین دویدن در کنار آن ها هستند
[ترجمه گوگل]در سراسر کشور، مجله تناسب اندام می گوید، متخصصان و کارآفرینان جادوی خود را بر روی بیماران در حالی که در کنار آنها کار می کنند، کار می کنند

14. With such a start in life, an enterprising virus could hardly fail to become epidemic.
[ترجمه ترگمان]با چنین آغازی در زندگی، یک ویروس enterprising به سختی می تواند به بیماری همه گیر تبدیل شود
[ترجمه گوگل]با چنین ابتدایی در زندگی، یک ویروس پرخاشگر به سختی قادر به تبدیل شدن به همه گیر نیست

enterprising farmers who expanded their land holdings

کشاورزان بلندهمتی که زمین‌های کشاورزی خود را توسعه دادند


a merchant who has made a number of enterprising journeys

بازرگانی که سفرهای متعدد تجاری انجام داده است


an enterprising young man

جوان با پشتکار و اهل ریسک


پیشنهاد کاربران

خلاق ، پر پشتکار

مبتکر

با پشتکار و اهل ریسک


کلمات دیگر: