1- فشارآوردن بر، تحت فشار قرار دادن 2- (برای رسیدن به هدفی) کوشیدن 3- رفتن یا آمدن به سوی (چیزی)، نزدیک شدن
bear down on
1- فشارآوردن بر، تحت فشار قرار دادن 2- (برای رسیدن به هدفی) کوشیدن 3- رفتن یا آمدن به سوی (چیزی)، نزدیک شدن
انگلیسی به انگلیسی
• advance upon, assail against; get to work on, make an exerted effort
جملات نمونه
1. The enemy warship tried to bear down on our small airboat.
[ترجمه ترگمان]دشمن پیاده شد و سعی کرد on کوچک ما را تحمل کند
[ترجمه گوگل]کشتی جنگی دشمن تلاش کرد تا بر روی قایق بادبانی کوچک ما فرود بیاید
[ترجمه گوگل]کشتی جنگی دشمن تلاش کرد تا بر روی قایق بادبانی کوچک ما فرود بیاید
2. The government has announced it will bear down on inflation.
[ترجمه ترگمان]دولت اعلام کرده است که تورم را تحمل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دولت اعلام کرده است که تورم را کاهش خواهد داد
[ترجمه گوگل]دولت اعلام کرده است که تورم را کاهش خواهد داد
3. His lecture is intended to bear down on the application of acupuncture anaesthesia in brain surgery.
[ترجمه ترگمان]هدف از سخنرانی او تحمل کاربرد طب سوزنی در جراحی مغز است
[ترجمه گوگل]سخنرانی او در نظر گرفته شده است تا بر استفاده از بیهوشی طب سوزنی در جراحی مغز کاهش یابد
[ترجمه گوگل]سخنرانی او در نظر گرفته شده است تا بر استفاده از بیهوشی طب سوزنی در جراحی مغز کاهش یابد
4. The courts must bear down on young criminals.
[ترجمه ترگمان]دادگاه ها باید مجرمان جوان را تحمل کنند
[ترجمه گوگل]دادگاه ها باید بر جنایتکاران جوان محاکمه شوند
[ترجمه گوگل]دادگاه ها باید بر جنایتکاران جوان محاکمه شوند
5. Bear down on it with all your strength so it doesn't move.
[ترجمه ترگمان]با تمام نیرو به آن نگاه کنید، بنابراین حرکت نمی کند
[ترجمه گوگل]آن را با تمام قدرت خود بگذارید تا حرکت کند
[ترجمه گوگل]آن را با تمام قدرت خود بگذارید تا حرکت کند
6. The teachers bear down on English teaching.
[ترجمه ترگمان]معلمان آموزش زبان انگلیسی را تحمل می کنند
[ترجمه گوگل]معلمان زبان انگلیسی را آموزش می دهند
[ترجمه گوگل]معلمان زبان انگلیسی را آموزش می دهند
7. A stillness which seemed to bear down on her like a physical presence.
[ترجمه ترگمان]سکوتی که انگار حضور فیزیکی بر او چیره شده بود
[ترجمه گوگل]یک سکوت که به نظر می رسید مثل یک حضور فیزیکی بر روی او می افتاد
[ترجمه گوگل]یک سکوت که به نظر می رسید مثل یک حضور فیزیکی بر روی او می افتاد
8. These thoughts bear down on me as I sit here on this third night of writing.
[ترجمه ترگمان]این افکار، همان طور که در این شب سوم مشغول نوشتن هستم، این افکار روی من اثر می گذارند
[ترجمه گوگل]این افکار بر من غلبه می کنند همانطور که در این شب سوم نوشتن در اینجا نشسته ام
[ترجمه گوگل]این افکار بر من غلبه می کنند همانطور که در این شب سوم نوشتن در اینجا نشسته ام
9. My batting trainer told me to bear down on my swing.
[ترجمه ترگمان] مربی batting بهم گفت که تاب بخورم
[ترجمه گوگل]مربی بدنسازی من به من گفت که من در حال چرخش هستم
[ترجمه گوگل]مربی بدنسازی من به من گفت که من در حال چرخش هستم
10. The courts bear down on young criminals.
[ترجمه ترگمان]دادگاه ها به مجرمان جوان رسیدگی می کنند
[ترجمه گوگل]دادگاه ها در مورد جنایتکاران جوان است
[ترجمه گوگل]دادگاه ها در مورد جنایتکاران جوان است
پیشنهاد کاربران
حرکت تهدید آمیز
به دندان گرفتن، محکم گرفتن
کلمات دیگر: