کلمه جو
صفحه اصلی

doable


معنی : شدنی، کردنی
معانی دیگر : انجام پذیر

انگلیسی به فارسی

قابل اجرا، شدنی، کردنی


کردنی، شدنی


انگلیسی به انگلیسی

• possible, achievable, can be done

مترادف و متضاد

شدنی (صفت)
feasible, possible, precipitant, doable

کردنی (صفت)
doable

جملات نمونه

1. Is this project something that you think is doable?
[ترجمه ترگمان]آیا این پروژه چیزی است که شما فکر می کنید قابل انجام است؟
[ترجمه گوگل]آیا این پروژه چیزی است که شما فکر می کنید عملی است؟

2. It provides 490 calories, which is doable, even for older women.
[ترجمه ترگمان]این کار ۴۹۰ کالری را تامین می کند که این کار شدنی است حتی برای زنان مسن تر
[ترجمه گوگل]این 490 کالری است که حتی برای زنان مسن انجام می شود

3. Break large projects into smaller and doable parts.
[ترجمه ترگمان]پروژه های بزرگ را به بخش های کوچک تر و قابل انجام تقسیم کنید
[ترجمه گوگل]پروژه های بزرگ را به قطعات کوچکتر و کارآمد برسانید

4. That's doable in theory, because special relativity states that time slows down and distances shrink for travelers approaching light speed.
[ترجمه ترگمان]این کار در تئوری شدنی است، زیرا در آن زمان، نسبیت خاص بیان می کند که زمان کم می شود و فواصل برای مسافرانی که به سرعت نور نزدیک می شوند، کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]این امر در حقیقت امکان پذیر است، زیرا نسبیت خاص بیان می کند که زمان کند می شود و فاصله برای مسافران نزدیک شدن به سرعت نور کم می شود

5. It is ripe in technology and doable in practice that one old condensing turbine with proper parameter is remade to be postposition turbine of the back extraction pressure turbine.
[ترجمه ترگمان]این امر در فن آوری و شدنی بودن آن در عمل فرا رسیده که یک توربین تراکم قدیمی با پارامتر مناسب برای توربین postposition توربین فشار پشتیبان طراحی شده است
[ترجمه گوگل]این تکنولوژی رسیده و در عمل عملی است که یک توربین بادی با استفاده از پارامتر مناسب برای بازسازی توربین پس از نصب توربین فشار استخراج پشتی بازسازی شده است

6. Ride to Shattrath ( easily doable at 60 ) to set your Hearthstone and grab the flight path. sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]برای تنظیم hearthstone و گرفتن مسیر پرواز به Shattrath (به راحتی با سرعت ۶۰)به Shattrath بروید فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]به شاتترات (به راحتی قابل اجرا در 60)، برای قرار دادن Hearthstone خود و گرفتن مسیر پرواز بروید فرهنگ لغت جمله

7. It is ripe in technology and doable in practice that one old condensing turbine with proper parameter is remade to be postposition t. . .
[ترجمه ترگمان]این کار در فن آوری و شدنی است که در عمل می توان انجام داد که یک توربین تراکم قدیمی با پارامتر مناسب از نو بسازد
[ترجمه گوگل]این تکنولوژی رسیده و در عمل عملی است که یک توربین بادی با استفاده از یک پارامتر مناسب، به صورت postposition t بازسازی شده است

8. Why are some things sayable and doable and others aren't?
[ترجمه ترگمان]چرا یه چیزایی مثل کار کردن و شدنیه و دیگران نیستن؟
[ترجمه گوگل]چرا بعضی چیزها قابل قبول و قابل اجرا هستند و دیگران نیستند؟

9. But holding the line at current levels is doable -- and necessary.
[ترجمه ترگمان]اما برگزاری این خط در سطوح فعلی قابل انجام است - - و لازم است
[ترجمه گوگل]اما نگه داشتن خط در سطوح فعلی عملی است - و ضروری است

10. Doable measures on remanufacturing about storing liquid petroleum gas were put forward.
[ترجمه ترگمان]اقدامات احتیاطی در مورد ذخیره سازی گاز مایع به جلو مطرح شده است
[ترجمه گوگل]اقدامات انجام شده در زمینه بازسازی در مورد ذخیره مایعات گاز مایع صورت گرفته است

11. Break down the apparently unattainable activity to small doable steps.
[ترجمه ترگمان]این فعالیت به ظاهر غیرقابل دسترس را به مراحل قابل انجام قابل انجام تقسیم کنید
[ترجمه گوگل]فعالیت های ظاهرا غیر قابل دستیابی را به گام های کوچک انجام دهید

12. It's not doable by Friday.
[ترجمه ترگمان]این کار تا جمعه شدنی نیست
[ترجمه گوگل]این روز جمعه نیست

13. We've got to think first whether this plan is doable.
[ترجمه ترگمان]ما باید ابتدا فکر کنیم که آیا این برنامه قابل انجام است یا نه
[ترجمه گوگل]ما باید ابتدا فکر کنیم که آیا این طرح عملی است یا خیر

14. This project may be difficult, but I still think it's doable.
[ترجمه ترگمان]ممکن است این پروژه دشوار باشد، اما من هنوز فکر می کنم این کار شدنی است
[ترجمه گوگل]این پروژه ممکن است دشوار باشد، اما هنوز هم فکر می کنم این عملی است

15. You did well to even start the project -- at first we didn't think it was doable at all.
[ترجمه ترگمان]شما خوب کردید که پروژه را شروع کنید - در ابتدا فکر نمی کردیم این کار شدنی باشد
[ترجمه گوگل]شما حتی موفق به شروع پروژه نشدید - در ابتدا فکر نکردید که این کار عملی بود

پیشنهاد کاربران

قابلِ انجام
انجام شدنی

Ok is entirely Doable. It is possible. But possible doesn't mean easy to do

شدنی - کردنی - عملی - قابل انجام - انجام پذیر

شدنی - عملی


کلمات دیگر: