کلمه جو
صفحه اصلی

burst out


ناگهان آغاز کردن (به خنده و گریه و غیره)، زدن زیر (خنده و غیره)

انگلیسی به فارسی

انفجار


انگلیسی به انگلیسی

• break out, leave forcefully; give sudden vent to

جملات نمونه

1. At last, I couldn't control myself and burst out laughing.
[ترجمه maryloo] در نهایت من نتوانستم خودم را کنترل کنم و زدم زیر خنده
[ترجمه ترگمان]بالاخره، نمی توانستم خودم را کنترل کنم و خنده ام گرفت
[ترجمه گوگل]در نهایت من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و خندیدم

2. Everyone who heard it just burst out laughing when he came out with it.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که این حرف را شنید، وقتی که با آن بیرون آمد، خنده را سر داد
[ترجمه گوگل]هرکسی که آن را شنید، وقتی از آن بیرون آمد، خندید و خندید

3. The boy burst out of the room.
[ترجمه ترگمان]پسر از اتاق بیرون آمد
[ترجمه گوگل]پسر از اتاق خارج شد

4. The prisoner burst out of the chains.
[ترجمه ترگمان]متهم از زنجیر بیرون آمد
[ترجمه گوگل]زندانی از زنجیر خارج شد

5. The class burst out laughing.
[ترجمه شایان] کلاس از خنده پاره شد .
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان شروع به خندیدن کردند
[ترجمه گوگل]کلاس خندید

6. The door opened suddenly and a man burst out of the house.
[ترجمه شایان] ناگهان در باز شد و مردی از خانه به بیرون دوید
[ترجمه ترگمان]ناگهان در باز شد و مردی از خانه بیرون آمد
[ترجمه گوگل]درب به طور ناگهانی افتتاح شد و یک مرد از خانه خارج شد

7. Chestnuts had burst out of their prickly green husks.
[ترجمه ترگمان]Chestnuts از پوست سبز prickly بیرون آمده بودند
[ترجمه گوگل]شاه بلوط از پوسته سبز خاردار سبب شد

8. I walked in and everyone burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]من وارد اتاق شدم و همه قاه قاه خندیدند
[ترجمه گوگل]من راه می رفتم و همه می خندیدند

9. Jen burst out laughing the instant she walked in.
[ترجمه ترگمان]جن خانگی به محض اینکه وارد اتاق شد، شروع به خندیدن کرد
[ترجمه گوگل]جین از لحظاتی که در آن راه می رفت، خندید

10. Poisonous vapours burst out of the factory during the accident, causing several hundred deaths.
[ترجمه ترگمان]بخارات سمی در حین تصادف از کارخانه خارج شدند و باعث مرگ صدها تن شدند
[ترجمه گوگل]بخارات سمی در حین حادثه از کارخانه منفجر شد و باعث مرگ چند صد نفر شد

11. The oil burst out of the ground.
[ترجمه ترگمان]روغن از زمین بیرون زد
[ترجمه گوگل]نفت از زمین خارج شد

12. He burst out laughing .
[ترجمه ترگمان]قاه قاه خندید
[ترجمه گوگل]او خندید

13. Strange vapors burst out of the factory during the accident.
[ترجمه ترگمان]در حین تصادف، بخار عجیبی از کارخانه بیرون می زد
[ترجمه گوگل]در حین حادثه، بخارات عجیب و غریب از کارخانه خارج می شوند

14. The Second World War burst out finally.
[ترجمه ترگمان]جنگ جهانی دوم سرانجام منفجر شد
[ترجمه گوگل]جنگ جهانی دوم در نهایت سرنگون شد

15. We looked at one another and burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]ما به یکدیگر نگاه کردیم و به خنده افتادیم
[ترجمه گوگل]ما به یکدیگر نگاه کردیم و خندیدیم

پیشنهاد کاربران

to suddenly say something loudly


( ناگهان ) داد زدن، فریاد زدن، فریاد برآوردن، نعره زدن، غریدن
با صداب بلند از دهان پراندن

یهویی ( زدن زیر گریه یا خنده ) ، کاری را یهویی و ناگهانی انجام دادن
he burst out signing suddenly.
او یهویی شروع به خواندن کرد.

به نقل از فرهنگ پویا:
1. با شتاب ( از جایی ) خارج شدن
2. [بیماری] شایع شدن
3. [جنگ] درگرفتن


کلمات دیگر: