کلمه جو
صفحه اصلی

comeback

انگلیسی به فارسی

بازگشت (به وضع یا مقام یا قدرت سابق)، رجعت، دستیابی مجدد


جواب (زیرکانه یا دندان شکن)


توجیه، دلیل قانونی، بهانه


مترادف و متضاد

recovery, triumph


Synonyms: improvement, rally, rebound, resurgence, return, revival, victory, winning


Antonyms: failure


snappy retort


Synonyms: answer back, quip, rejoinder, repartee, reply, response, retaliation, riposte


جملات نمونه

His comeback to power surprised everyone.

بازگشت او به قدرت همه را متعجب کرد.


to make (or stage) a comeback

بازگشتن (به وضع یا مقام یا قدرت و... گذشته)


Mohammad Ali made his comeback in the ring.

محمدعلی دوباره به عرصه‌ی (ورزش) مشت‌زنی بازگشت.


پیشنهاد کاربران

شروع دوباره
تجدید حیات
تجدید فعالیت

جواب دندون شکن


کلمات دیگر: