کلمه جو
صفحه اصلی

disparate


معنی : ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی
معانی دیگر : متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس

انگلیسی به فارسی

ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی، غیرمتجانس


متفاوت است، مختلف، نابرابر، ناجور، نامساوی


انگلیسی به انگلیسی

• markedly different, contrasting, dissimilar, unlike
disparate is used to describe things that are very different from each other; a formal word.

مترادف و متضاد

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

مختلف (صفت)
different, variant, dissimilar, disparate, several, various, diverse, divergent, multifarious

نابرابر (صفت)
disparate, unequal

نامساوی (صفت)
disparate, unequal, incoordinate

at odds, different


Synonyms: at variance, contrary, contrasting, discordant, discrepant, dissimilar, distant, distinct, divergent, diverse, far cry, incommensurate, incompatible, inconsistent, inconsonant, like night and day, poles apart, separate, unalike, unequal, unequivalent, uneven, unlike, unsimilar, various


Antonyms: alike, equal, like, same, similar


جملات نمونه

1. such disparate amusements as fishing and painting
تفریحات کاملا متفاوتی مانند ماهی گیری و نقاشی

2. the three sisters had three disparate personalities
سه خواهر سه شخصیت کاملا متفاوت داشتند.

3. Chalk and cheese are disparate substances.
[ترجمه علی] گچ و پنیر دو ماده کاملا متفاوت هستند.
[ترجمه ترگمان]پنیر و پنیر، مواد متفاوت هستند
[ترجمه گوگل]گچ و پنیر مواد مخدر هستند

4. The recession has created an atmosphere where disparate groups fraternise in an atmosphere of mutual support.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی، فضایی را ایجاد کرده است که در آن گروه های نامتجانس در فضایی از حمایت متقابل وجود دارند
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی فضایی ایجاد کرده است که در آن جوامع غیر متمادی در فضای حمایت متقابل فریب می خورند

5. a critical study that aims to cover such disparate forms as Anglo-Saxon poetry and the modern novel.
[ترجمه ترگمان]یک مطالعه انتقادی که هدف آن پوشش دادن چنین اشکال نامتجانس به عنوان شعر انگلیسی - ساکسون و رمان مدرن است
[ترجمه گوگل]یک مطالعه انتقادی است که با هدف پوشش چنین اشکال متنوع مانند شعر انگلوساکسون و رمان مدرن است

6. The five experiments gave quite disparate results.
[ترجمه ترگمان]این پنج آزمایش نتایج کاملا متفاوتی دادند
[ترجمه گوگل]پنج آزمایش انجام دادند

7. The two cultures were so utterly disparate that she found it hard to adapt from one to the other.
[ترجمه ترگمان]دو فرهنگ کاملا متفاوت بودند که او آن را سخت برای سازگاری با دیگری پیدا کرد
[ترجمه گوگل]دو فرهنگ کاملا متفاوت بودند، که او به سختی می توانست از یکی به دیگری اقتباس کند

8. His immediate priority, though, was to weld a disparate group of men into a cohesive fighting force.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اولویت فوری او، جوش دادن یک گروه متمایز از افراد به یک نیروی مبارزه منسجم بود
[ترجمه گوگل]هرچند اولویت فوری او، جابجایی یک گروه متشکل از مردان به نیروی رزمی مشترک بود

9. They were otherwise a very disparate group of seven.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت گروه بسیار نامتجانس هفت نفر بودند
[ترجمه گوگل]آنها در غیر این صورت یک گروه بسیار متفاوت از هفت نفر بودند

10. Yet there were spasmodic and disparate indications of development in the opposite direction.
[ترجمه ترگمان]با این حال، spasmodic و نشانه های متفاوتی از توسعه در جهت مخالف وجود داشت
[ترجمه گوگل]با این حال، نشانه های اسپاستیک و متفاوتی از پیشرفت در جهت مخالف وجود داشت

11. The shared conference board allows disparate users to simultaneously view and annotate documents and drawings over TCP/IP networks.
[ترجمه ترگمان]هیات مدیره کنفرانس مشترک به کاربران مختلف اجازه می دهد تا به طور همزمان اطلاعات را به طور همزمان مشاهده کرده و documents و drawings را بر روی شبکه های TCP \/ IP تفسیر کنند
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره کنفرانس مشترک اجازه می دهد تا کاربران غیر مجاز به طور همزمان مشاهده و حاشیه نویسی اسناد و نقشه ها بر روی شبکه های TCP / IP

12. The disparate movements of protest were for a moment united in massive resistance.
[ترجمه ترگمان]جنبش های پراکنده اعتراض برای لحظه ای با مقاومت شدید متحد شدند
[ترجمه گوگل]جنبش های مخالف اعتراض به یک لحظه متحد شدید در مقاومت شدید شد

13. But how would this disparate, lateral movement fit into a linear ideology?
[ترجمه ترگمان]اما چگونه این حرکت نامتجانس و جانبی به یک ایدئولوژی خطی تبدیل خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]اما چگونه این جنبش متضاد، جنبش به یک ایدئولوژی خطی متصل می شود؟

14. Like our oral culture, our society is atomized, disparate and largely obsessed with trivia.
[ترجمه ترگمان]همانند فرهنگ شفاهی ما، جامعه ما بسیار پراکنده، پراکنده و عمدتا نسبت به موارد دیگر درگیر است
[ترجمه گوگل]مانند فرهنگ دهان و دندان ما، جامعه ما تمیز، متفرق و عمدتا وسواس با چیزهای بی اهمیت است

15. The duke's local supporters in East Anglia appear not only disparate but also relatively insignificant.
[ترجمه ترگمان]حامیان محلی دوک در شرق Anglia نه تنها متفاوت هستند، بلکه نسبتا بی اهمیت هستند
[ترجمه گوگل]حامیان محلی دوک در شرق انگلیس نه تنها تفاوت دارند، بلکه نسبتا ناچیز هستند

The three sisters had three disparate personalities.

سه خواهر سه شخصیت کاملاً متفاوت داشتند.


such disparate amusements as fishing and painting

تفریحات کاملاً متفاوتی مانند ماهی‌گیری و نقاشی


پیشنهاد کاربران

ناهمخوانی

نامتشابه

ناهمسان

ناهمگون

متمایز


کلمات دیگر: