(انگلیس - خودمانی) جازدن، لنگ انداختن، زه زدن، 1- احاطه کردن، گیرانداختن (قوای دشمن و غیره) 2- (احساسات و غیره) سرکوب کردن
bottle up
(انگلیس - خودمانی) جازدن، لنگ انداختن، زه زدن، 1- احاطه کردن، گیرانداختن (قوای دشمن و غیره) 2- (احساسات و غیره) سرکوب کردن
انگلیسی به فارسی
بطری بالا
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to restrain or suppress.
• مشابه: hold, repress
• مشابه: hold, repress
- He bottled up his grief.
[ترجمه مرجان] او غم و اندوه خود را سرکوب کرد
[ترجمه Atiye] او حزن خود را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان] غم و اندوه خود را از دست داد[ترجمه گوگل] او غم و اندوه خود را بطری کرد
• (2) تعریف: to enclose or block.
- The crowd had bottled up the exit.
[ترجمه ترگمان] جمعیت در حال خروج بودند
[ترجمه گوگل] جمعیت در حال خروج از بطری بود
[ترجمه گوگل] جمعیت در حال خروج از بطری بود
• restrain one's emotions, conquer one's feelings
جملات نمونه
1. Don't bottle up your anger; Let it out.
[ترجمه کامران حسینی] خشم خود را سرکوب نکن; اجازه بده ابراز شود
[ترجمه ترگمان]عصبانیت نکن، بذار بره بیرون[ترجمه گوگل]خشم خود را بپوشانید بیایید
2. Instead of discussing their problems, they bottle up all their anger and resentment.
[ترجمه ترگمان]به جای بحث در مورد مشکلات خود، تمام عصبانیت و دلخوری خود را از بین می برند
[ترجمه گوگل]به جای بحث در مورد مشکلاتشان، آنها خشم و خشم خود را از بین میبرند
[ترجمه گوگل]به جای بحث در مورد مشکلاتشان، آنها خشم و خشم خود را از بین میبرند
3. He dredged a bottle up that swam on the water.
[ترجمه ترگمان]یک بطری را که روی آب شنا می کرد، دیده بود
[ترجمه گوگل]او یک بطری را که در آب شنا می کرد، غرق کرد
[ترجمه گوگل]او یک بطری را که در آب شنا می کرد، غرق کرد
4. It is far better to cry than to bottle up your feelings.
[ترجمه کامران حسینی] گریه کردن بسیار بهتر از این است که احساسات خود را سرکوب کنید.
[ترجمه ترگمان]خیلی بهتر است گریه کنی تا اینکه احساسات خود را عوض کنی[ترجمه گوگل]بهتر است گریه کنید تا احساساتتان را بطری کنید
5. Be assertive rather than bottle up your anger.
[ترجمه ترگمان]به جای اینکه عصبانیت خود را کنترل کنید، قاطع باشید
[ترجمه گوگل]بجای بطری کردن خشم خود، قاطع باشید
[ترجمه گوگل]بجای بطری کردن خشم خود، قاطع باشید
6. He tipped the bottle up so that the last of the liquid flowed into his glass.
[ترجمه ترگمان]بطری را بلند کرد تا آخرین مایع درون لیوانش سرازیر شود
[ترجمه گوگل]او بطری را به سمت بالا گذاشت تا آخرین مایع در شیشه اش حرکت کند
[ترجمه گوگل]او بطری را به سمت بالا گذاشت تا آخرین مایع در شیشه اش حرکت کند
7. Tip the bottle up so it's in the same position as it would be when feeding the baby.
[ترجمه ترگمان]اگر بطری را توصیه کنید، در همان موقعیت قرار می گیرد که هنگام غذا دادن به نوزاد خواهد بود
[ترجمه گوگل]نکته بطری تا آن را در همان موقعیت است که آن را در هنگام تغذیه نوزاد است
[ترجمه گوگل]نکته بطری تا آن را در همان موقعیت است که آن را در هنگام تغذیه نوزاد است
8. Try not to bottle up your emotions.
[ترجمه کامران حسینی] سعی کنید احساسات خود را سرکوب نکنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید احساسات خود را فراموش نکنید[ترجمه گوگل]سعی کنید احساسات خود را بپوشانید
9. Try not to bottle up emotions.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید احساسات را خفه نکنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید احساسات را بطریق نکنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید احساسات را بطریق نکنید
10. They will expect you to bottle up your inner uncertainty, whatever it is about.
[ترجمه ترگمان]آن ها از شما انتظار خواهند داشت که شک و ابهام درونی خود را، هر چه که در مورد آن است، به دست آورید
[ترجمه گوگل]آنها از شما انتظار دارند تا بیثباتی درونی خود را بپوشانید، هر چه در مورد آن باشد
[ترجمه گوگل]آنها از شما انتظار دارند تا بیثباتی درونی خود را بپوشانید، هر چه در مورد آن باشد
11. I tossed the bottle up to them and jumped high as I could, my arms outstretched over my head.
[ترجمه ترگمان]بطری را به طرف آن ها پرت کردم و همانطور که می توانستم بالا پریدم، دست هایم روی سرم دراز شده بودند
[ترجمه گوگل]من بطری را به طرف آنها پرتابم و به همان اندازه که می توانستم بالا بروم، دست هایم بر بالای سرم افتاد
[ترجمه گوگل]من بطری را به طرف آنها پرتابم و به همان اندازه که می توانستم بالا بروم، دست هایم بر بالای سرم افتاد
12. Stand the wine bottle up for a few hours in a warm place before drinking.
[ترجمه ترگمان]برای چند ساعت قبل از نوشیدن، بطری شراب را آماده کنید
[ترجمه گوگل]بطری شراب را برای چند ساعت در محل گرم قبل از نوشیدن قرار دهید
[ترجمه گوگل]بطری شراب را برای چند ساعت در محل گرم قبل از نوشیدن قرار دهید
13. Hold bottle up - right with thumb under base and nozzle between first and second fingers.
[ترجمه ترگمان]بطری را با انگشت شستم در زیر پایه و نازل بین انگشتان درجه اول و دوم نگه دارید
[ترجمه گوگل]بطری را بالا ببرید - راست انگشت شست زیر پایه و نازل بین انگشت های اول و دوم
[ترجمه گوگل]بطری را بالا ببرید - راست انگشت شست زیر پایه و نازل بین انگشت های اول و دوم
14. You've only bottle up your rapture, and keep Beth quiet till that blessed lady gets here.
[ترجمه ترگمان]تو تنها بطری your را در دست داری و تا آن وقت که این بانوی عزیز به اینجا برسد، بت و آرامش خودت را حفظ کن
[ترجمه گوگل]شما تنها طلسم خود را بطری می کنید و بث را آرام نگه می دارید تا این خانم خوش تیپ در اینجا بماند
[ترجمه گوگل]شما تنها طلسم خود را بطری می کنید و بث را آرام نگه می دارید تا این خانم خوش تیپ در اینجا بماند
پیشنهاد کاربران
don't bottled up your feelings, try to get them off your chest
احساساتت را توی خودت نگه ندار. بریزشون بریز.
احساساتت را توی خودت نگه ندار. بریزشون بریز.
کنترل احساسات، مخفی نگه داشتن احساسات
سرکوب کردن احساسات
نشان ندادن عواطف درونی
نشان ندادن عواطف درونی
نگه داشتن احساسات در درون خود ( مانند یک انسان درون گرا )
توی خودش ریختن
توی خودش ریختن
to keep ( a feeling or emotion ) inside instead of expressing it : to hide ( a feeling or emotion )
مهار کردن
سرکوب کردن
فروخوردن
سرکوب کردن
فروخوردن
To store in containers under pressure
( to confine ( as if in a bottle
( to confine ( as if in a bottle
سرکوب کردن احساسات
کلمات دیگر: