کلمه جو
صفحه اصلی

practise


معنی : ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: practice، practice : مشق، تمرین، تکرار، ممارست، بکاری پرداختن، برزش

انگلیسی به فارسی

( practice =) مشق، ورزش، تمرین، تکرار، ممارست،تمرین کردن، ممارست کردن، (بکاری) پرداختن، برزش،برزیدن


انگلیسی به انگلیسی

• be involved in a rehearsal, rehearse, practice, repeat an activity several times in order to improve performance; learn by repetition
if you practise something, you keep doing it regularly in order to do it better.
to practise something such as a custom, craft, or religion means to take part in the activities associated with it.
someone who practises medicine or law works as a doctor or lawyer; a formal use.
see also practised.

مترادف و متضاد

ورزش (فعل)
practice, practise

تمرین کردن (فعل)
practice, exercise, drill, rehearse, woodshed, practise

ممارست کردن (فعل)
practice, drill, practise

برزیدن (فعل)
practice, practise

جملات نمونه

1. Preachers can talk but never teach, Unless they practise what they preach.
[ترجمه ترگمان]واعظان می توانند حرف بزنند، اما هرگز تدریس نمی کنند مگر آنکه آنچه را که موعظه می کنند تمرین کنند
[ترجمه گوگل]پیشگامان می توانند صحبت کنند اما هرگز تدریس نکنند، مگر اینکه آنها چیزی را که موعظه می کنند تمرین کنند

2. The students paired off to practise their conversational skills.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان با هم جفت شدند تا مهارت های محاوره ای خود را تمرین کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به خاطر تمرین مهارت های مکالمه خود به یکدیگر متصل می شوند

3. Practise reversing the car into the garage.
[ترجمه ترگمان]Practise ماشین را به گاراژ هدایت کرد
[ترجمه گوگل]تمرین چرخاندن ماشین را به گاراژ

4. For most citizens, liberty means the freedom to practise their religious or political beliefs.
[ترجمه Mahdi] برای بیشتر شهروندان آزادی به معنی آزادی عمل و انجام مسائل مذهبی و سیاسی است
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از شهروندان، آزادی به معنی آزادی برای انجام اعتقادات مذهبی یا سیاسی است
[ترجمه گوگل]برای اکثر شهروندان آزادی به معنی آزادی عمل به عقاید مذهبی یا سیاسی است

5. Find a partner and practise these new dance steps.
[ترجمه ترگمان]یک شریک پیدا کنید و این مراحل رقص جدید را تمرین کنید
[ترجمه گوگل]پیدا کردن یک شریک و تمرین این مراحل جدید رقص

6. A lot of couples now practise contraception.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زوج ها در حال حاضر روش های جلوگیری از بارداری را تمرین می کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بسیاری از زوج ها اقدام به جلوگیری از بارداری می کنند

7. He used to practise usury frequently.
[ترجمه ترگمان]غالبا ربا را به کار می برد
[ترجمه گوگل]او اغلب به رعایت مقررات عمل می کند

8. You need to practise every day.
[ترجمه ترگمان]تو باید هر روز تمرین کنی
[ترجمه گوگل]شما باید هر روز تمرین کنید

9. In the 1930s he was forbidden to practise his profession.
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۳۰ به او اجازه داد حرفه خود را تمرین کند
[ترجمه گوگل]او در دهه 1930 ممنوع الخروج شد

10. My son is always unwilling to practise upon the piano as regularly as he should have done.
[ترجمه ترگمان]پسرم همیشه حاضر نیست مثل همیشه روی پیانو تمرین کند
[ترجمه گوگل]پسرم همیشه تمایلی به تمرین بر روی پیانو ندارد، همان طور که او باید انجام دهد

11. He usually wants to practise his English on me.
[ترجمه ترگمان]او معمولا می خواهد زبان انگلیسی اش را تمرین کند
[ترجمه گوگل]او معمولا میخواهد انگلیسی را در من تمرین کند

12. It will be a splendid opportunity to practise your Spanish.
[ترجمه ترگمان]این فرصت خوبی است که اسپانیایی خود را تمرین کنی
[ترجمه گوگل]این یک فرصت عالی برای تمرین اسپانیایی خواهد بود

13. Knowledge is a measure, but practise is the key to it.
[ترجمه ترگمان]دانش یک تدبیر است، اما تمرین کلید آن است
[ترجمه گوگل]دانش اندازه گیری است، اما تمرین کلید آن است

14. Our income has decreased and now we must practise strict economy.
[ترجمه ترگمان]درآمد ما کاهش یافته است و اکنون باید اقتصاد جدی را تمرین کنیم
[ترجمه گوگل]درآمد ما کاهش یافته است و اکنون ما باید اقتصاد سختگیرانه را انجام دهیم

پیشنهاد کاربران

به شعائرِ دینی عمل کردن، تکالیف مذهبی را بجا آوردن.


عمل کردن، انجام دادن، تمرین کردن

تمرین کردن ؛ انجام دادن ( یک حرفه ) ؛ به جا آوردن ( اعمال مذهبی )

# She practises her English every day
# She practised medicine for 20 years
# He doesn't practise his religion any more

بَرزیدَن.


کلمات دیگر: