کلمه جو
صفحه اصلی

flaming


شعله ور، مشتعل، شعله مانند، آتش فام، احساساتی، آتشین، داغ، پر تب و تاب، باور نکردنی، (دروغ) شاخ دار، افراطی، زباه کش

انگلیسی به فارسی

شعله ور، شعله زدن، زبانه کشیدن


شعله‌ور، مشتعل، زبانه‌کش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: flamingly (adv.)
(1) تعریف: full of flames; blazing.
مشابه: ablaze, burning

(2) تعریف: like a flame in color or brilliance.
مشابه: ablaze

(3) تعریف: intense or ardent.
مشابه: ardent, burning, intense

- flaming passion
[ترجمه ترگمان] شور و شوق آتشین،
[ترجمه گوگل] شور و شعف

(4) تعریف: (informal) extravagant, striking, or flagrant.

- flaming stupidity
[ترجمه ترگمان] حماقت شعله ور،
[ترجمه گوگل] حماقت شعله ور

• burning, fiery; glorious; shining; passionate, intense; gay, homosexual (derogatory slang)
flaming things are burning and producing flames.
something that is flaming red or flaming orange is very bright in colour.

مترادف و متضاد

burning


Synonyms: ablaze, afire, aflame, alight, blazing, brilliant, conflagrant, fiery, flaring, glowing, ignited, in flames, raging, red, red-hot


very angry, vehement


Synonyms: ardent, aroused, blazing, bright, burning, fervent, frenzied, hot, hot-blooded, impassioned, intense, passionate, raging, red-hot, scintillating, vivid, white-hot


Antonyms: gleeful, happy, joyful, pleased


جملات نمونه

a flaming speech

سخنرانی پرحرارت


a flaming love

عشق آتشین


what a flaming liar!

چه دروغگوی قهاری!


1. flaming colors
رنگ های آتشی

2. a flaming fire
آتش پر زبانه

3. a flaming love
عشق آتشین

4. a flaming speech
سخنرانی پر حرارت

5. the flaming building suddenly disintegrated
ساختمان شعله ور ناگهان فرو ریخت.

6. what a flaming liar!
چه دروغگوی قهاری !

7. her eyes were flaming furiously
شراره های خشم از چشمانش می بارید.

8. his face was flaming with anger
چهره اش از خشم قرمز شده بود (خشم از سیمایش می بارید. )

9. The plane, which was full of fuel, scattered flaming fragments over a large area.
[ترجمه ترگمان]هواپیما که پر از سوخت بود قطعات پراکنده روی یک منطقه بزرگ پخش شده بود
[ترجمه گوگل]هواپیما که پر از سوخت بود، قطعات پلاستیکی پراکنده در یک منطقه وسیع بود

10. Put that down you flaming idiot!
[ترجمه ترگمان]! اون رو بذار زمین، احمق شعله ور
[ترجمه گوگل]قرار دادن آن به شما فتنه انگیز احمقانه!

11. She stared back at him, her cheeks flaming.
[ترجمه ترگمان]او به او خیره شد، گونه هایش مشتعل بودند
[ترجمه گوگل]او به او نگاه کرد، گونه هایش شعله ور بود

12. The girl felt a call coming like a flaming arrow across the dingy coffee bar.
[ترجمه ترگمان]دختر احساس کرد که مثل تیری که از آن سوی بار قهوه کثیف وارد شده باشد
[ترجمه گوگل]این دختر یک تماس با یک پیکان شعله ور در سراسر نوار قهوه ناهنجار داشت

13. Flaming your boss really isn't a good idea, however angry you are.
[ترجمه ترگمان]اگر چه این قدر عصبانی هستی که رئیس your اصلا فکر خوبی نیست
[ترجمه گوگل]شعله ور شدن رئیس شما واقعا ایده خوبی نیست، با این وجود عصبانی است

14. In a matter of minutes, the flaming liquid was flowing through the corridors of the fort.
[ترجمه ترگمان]در عرض چند دقیقه مایع سوزان از راهروهای قلعه سرازیر شد
[ترجمه گوگل]در عرض چند دقیقه، مایع شعله ور از طریق راهروهای قلعه جریان می یابد

15. He hunkered down beside her just as a flaming beam from the ceiling crashed to the ground only inches away.
[ترجمه ترگمان]او درست در کنار او روی زمین نشست، درست مثل یک تیر آتشین از سقف به زمین افتاد و فقط چند اینچ آن طرف تر برخورد کرد
[ترجمه گوگل]او را در کنار او گذاشت، درست مثل یک پرتو شعله ای از سقف، فقط به چند سانتی متر به زمین افتاد

a flaming fire

آتش پرزبانه


flaming colors

رنگ‌های آتشی


پیشنهاد کاربران

سوزان ، زبانه کِشان ، شعله کُنان

flaming ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: شعله زنی
تعریف: مواجهۀ مختصر شیء با داغ ترین قسمت شعله به منظور سترون سازی سطح آن


کلمات دیگر: