کلمه جو
صفحه اصلی

bluster


معنی : باد مهیب و سهمگین، پرسروصدا بودن، با سختی و شدت و سر و صدا وزیدن، توپ زدن
معانی دیگر : (باد) سخت وزیدن، با صدا وزیدن، هارت و پورت کردن، سر و صدا راه انداختن، با حرارت و خشونت سخن گفتن، زورگویی کردن، باسختی وشدت وسروصدا وزیدن مثل باد

انگلیسی به فارسی

با سختی و شدت و سروصدا وزیدن (مثل باد)، پرسروصدا بودن، باد مهیب و سهمگین


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blusters, blustering, blustered
(1) تعریف: to blow noisily and in gusts, as the wind.
مشابه: storm

(2) تعریف: to act in a loud, boastful, or threatening way.
مشابه: swagger
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to compel by blustering; bully.
مشابه: browbeat, swagger

- The foreman blustered them into working overtime.
[ترجمه ترگمان] سرکارگر با سر و صدا آن ها را به کار مشغول کرده بود
[ترجمه گوگل] کارشناسی ارشد آنها را به اضافه کاری اضافه کرد
اسم ( noun )
مشتقات: blustery (adj.)
(1) تعریف: noisy but empty threats or boasts.

(2) تعریف: loud and aggressive behavior or commotion.

• noise of waves; noise of a strong wind; boastfulness; threat
rage, roar, storm; shout; boast, swagger
when someone blusters, they speak angrily and aggressively because they are outraged or offended. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. she simply ignored his bluster.

مترادف و متضاد

bullying, intimidation


باد مهیب و سهمگین (اسم)
bluster

پرسروصدا بودن (فعل)
bluster

با سختی و شدت و سر و صدا وزیدن (فعل)
bluster

توپ زدن (فعل)
bid, bluff, kick off, bluster, bunt

Synonyms: bluff, boasting, boisterousness, bombast, braggadocio, bragging, bravado, crowing, rabidity, rampancy, swagger, swaggering


bully, intimidate


Synonyms: badger, boast, brag, brazen, browbeat, bulldoze, cow, crow, domineer, gloat, hector, rant, rave, ride the high horse, roar, roister, shoot off one’s mouth, show off, storm, strut, swagger, swell, talk big, vapor, vaunt, yap


جملات نمونه

1. I knew that it was all bluster and he wasn't really angry with me.
[ترجمه شریفه] من میدانستم که اینها همه هارت و پورت است و او واقعا از دست من عصبانی نیست.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که همه چیز داشت اجر می شد و او واقعا از دست من عصبانی نبود
[ترجمه گوگل]من می دانستم که این همه دروغ است و او واقعا با من خشمگین نبود

2. Burying it all under a thick shell of bluster, bullying, slavish adherence to protocol and discipline.
[ترجمه ترگمان]دفن کردن همه چیز زیر یک کاسه بزرگ پر از bluster، قلدری، اطاعت، و پیروی از نظم و انضباط
[ترجمه گوگل]آن را همه زیر یک پوسته ضخیم از خونریزی، قلدری، پیروی از برده داری به پروتکل و نظم و انضباط قرار دهید

3. Though I suspected this was bluster, I realized immediately that something had to be done to calm the man down.
[ترجمه ترگمان]با اینکه به این موضوع پی می بردم، بلافاصله متوجه شدم که کاری برای آرام کردن آن مرد باید انجام شود
[ترجمه گوگل]اگرچه من مظنون به این بود بلاتریس بود، بلافاصله متوجه شدم که باید کاری برای آرام کردن مرد انجام شود

4. I believe deeply in persuasion, not bluster and bombast.
[ترجمه ترگمان]به اعتقاد من، به اعتقاد من، بدون اینکه سر و پا داشته باشیم، نه bluster و bombast
[ترجمه گوگل]من اعتقاد دارم که عمیقا متقاعد شده است، نه بلستر و بمباران

5. Military planning drove decisions; bluster and posturing drove diplomacy.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی نظامی، تصمیمات را به عهده گرفت؛ bluster و ژست posturing، دیپلماسی را به راه انداختند
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی نظامی تصمیم گرفت؛ ترس و وحشت به دیپلماسی رسیده است

6. He was awakened by the bluster of their preparations.
[ترجمه ترگمان]به خاطر تهیه مقدمات سفر، از خواب بیدار شد
[ترجمه گوگل]او توسط تهدیدات آماده سازی آنها بیدار شد

7. Ah, the pomposity of his tone, the bluster, the arrogance.
[ترجمه ترگمان]pomposity از لحن صدایش و the و خودبینی و تکبر او بود
[ترجمه گوگل]آه، تکه تکه ای از صدای او، بلوز، غرور

8. He was inclined to bluster at first, but he soon dropped.
[ترجمه ترگمان]او ابتدا مایل بود که به bluster ادامه دهد، اما طولی نکشید که از زمین افتاد
[ترجمه گوگل]او در ابتدا خواسته بود که به زحمت بیفتد، اما او به زودی افتاد

9. Why don't you take you and your bluster the hell out of here?
[ترجمه ترگمان]چرا تو و your گورتو از اینجا گم نمی کنی؟
[ترجمه گوگل]چرا شما و شما را به جهنم نمی برید؟

10. Lou began to bluster, as he always did when he talked politics.
[ترجمه ترگمان]لو مثل همیشه وقتی راجع به سیاست حرف می زد، شروع به bluster می کرد
[ترجمه گوگل]لو شروع به خجالت زدگی کرد، همانطور که او همیشه هنگام صحبت کردن با سیاست ها صحبت می کرد

11. Mr. Khrushchev, moreover, was all bluff and bluster.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر آقای Khrushchev داشت بلوف می زد و bluster می کشید
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، آقای خروشچف هم کلاهبردار بود

12. But the political posturing and trade - union bluster signifies little.
[ترجمه ترگمان]اما موضع گیری سیاسی و bluster اتحادیه های تجاری به معنای کمی است
[ترجمه گوگل]اما موضع گیری سیاسی و جنبش اتحادیه های کارگری کمیاب است

13. Of course, his bluster was directed against me as well.
[ترجمه ترگمان]البته، رو به من هم داده بودن
[ترجمه گوگل]البته، دروغ گفتن هم به من مربوط بود

14. There was a bluster and zest in Anthony.
[ترجمه ترگمان]در آنتونی bluster پر جنب و جوش وجود داشت
[ترجمه گوگل]در آنتونی یک ترس و وحشت وجود داشت

15. They are full of the glitter and bluster of German militarism ?mailed fist and shining armour.
[ترجمه ترگمان]آن ها پر از زرق و برق جنگ و ریاکاری آلمانی هستند؟ مشت پست و زره درخشان
[ترجمه گوگل]آنها پر از زرق و برق و خونسردی نظامی گری آلمان هستند و مشت و زره پوشانده شده اند

The wind was blustering off the lake.

باد غرش‌کنان از جانب دریاچه می‌وزید.


The weather was cold and blustery.

هوا سرد و پر باد بود.


he blustered and said, "you have picked my pocket!"

او هارت‌وپورت کرد و گفت: «شماها جیبم را زده‌اید!»


پیشنهاد کاربران

هارت و پورت الکی کردن

داد و فریاد کردن
That’s hardly the point, ’ he blustered


کلمات دیگر: