کلمه جو
صفحه اصلی

departed


رفته، عزیمت کرده، رهسپار (شده)، گذشته، طی شده، مرده، مرحوم، متوفی، درگذشته مرحوم

انگلیسی به فارسی

رفته ،گذشته ،مرده ،درگذشته مرحوم


ترک کرد، حرکت کردن، راهی شدن، روانه شدن، رخت بر بستن، عازم شدن، عزیمت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• gone; deceased, dead, at rest
departed friends or relatives are people who have died; a formal word.

مترادف و متضاد

dead


Synonyms: bought the farm, buried, deceased, expired, gone, in the grave, laid to rest, late, passed away, pushing up daisies, six feet under, stiff


جملات نمونه

1. the departed
مرده،مردگان،رفتگان

2. a prayer for the soul of the departed
دعایی به روح مردگان

3. They departed on their different ways.
[ترجمه ترگمان]آن ها به شیوه های مختلف از آن ها جدا شدند
[ترجمه گوگل]آنها از راه های مختلفشان رفتند

4. We departed for London at 10 am.
[ترجمه ترگمان]ساعت ۱۰ صبح عازم لندن شدیم
[ترجمه گوگل]ما در ساعت 10 صبح به لندن رفتیم

5. He departed for Ameri-ca this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح از اینجا رفت بیرون
[ترجمه گوگل]او امروز صبح از آمریکا گذشت

6. The train departed Amritsar at 15 p. m.
[ترجمه ترگمان]قطار ساعت ۱۵ بعد از ظهر Amritsar را ترک کرد متر
[ترجمه گوگل]قطار آمریتسار 15 پایی را ترک کرد متر

7. When she had departed, they fell to fighting among themselves.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که از اتاق بیرون رفت، در میان خود به جنگ پرداختند
[ترجمه گوگل]هنگامی که او را ترک کرده بود، آنها در میان خود سقوط کردند

8. John is pensioned by the employer and has departed from the company.
[ترجمه ترگمان]جان توسط کارفرما تخصیص داده می شود و از شرکت بیرون رفته است
[ترجمه گوگل]جان از سوی کارفرما بازنشسته شده و از شرکت خارج شده است

9. In his speech, the President departed from his text only once.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در سخنرانی خود تنها یک بار از متن خود خارج شد
[ترجمه گوگل]در سخنرانی خود، رئیس جمهور از متن خود تنها یکبار از آنجا خارج شد

10. On this occasion we departed from our normal practice of holding the meetings in public.
[ترجمه ترگمان]در این موقعیت، ما از روال معمول خود برای برگزاری جلسات در ملا عام بیرون رفتیم
[ترجمه گوگل]از این به بعد ما از عمل عادی ما برای برگزاری جلسات در عموم کنار رفتیم

11. In the morning Mr McDonald departed for Sydney.
[ترجمه ترگمان]در صبح آقای مک دونالد عازم سیدنی شد
[ترجمه گوگل]صبح آقای مک دونالد برای سیدنی رفت

12. I departed to my own country.
[ترجمه ترگمان]به کشور خودم رفتم
[ترجمه گوگل]من به کشور خودم رفتم

13. The old man talked about the departed triumphs of his youth.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد درباره پیروزی های بزرگ جوانی خود سخن می گفت
[ترجمه گوگل]پیرمرد در مورد پیروزی های از دست رفته جوانانش صحبت کرد

14. It arrived that the manager had already departed.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که مدیر از پیش رفته است
[ترجمه گوگل]این اتفاق افتاد که مدیر قبلا از آنجا بیرون رفت

پیشنهاد کاربران

جدا مانده ، جدا افتاده

پروازکردن هواپیما ( خیلی وقت پیش )

Go away
Is verb

جدا شده

فوت شده

فوت شده
درگذشته

فقید


کلمات دیگر: