کلمه جو
صفحه اصلی

catch hold of


در دست گرفتن، نگهداشتن، به دست آوردن

انگلیسی به انگلیسی

• obtain, grasp onto

جملات نمونه

1. You must catch hold of this rope.
[ترجمه ترگمان]شما باید طناب را بگیرید
[ترجمه گوگل]شما باید این طناب را نگه دارید

2. He caught hold of my arm.
[ترجمه ترگمان]او دستم را گرفت
[ترجمه گوگل]او بازوی من را گرفت

3. He caught hold of her wrists so she couldn't get away.
[ترجمه ترگمان]او مچ دستش را گرفت، بنابراین نمی توانست از آن دور شود
[ترجمه گوگل]او دستانش را گرفت و از او دور نشد

4. He caught hold of her arm as she tried to push past him.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد از کنارش بگذرد، بازویش را گرفت
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را باز کند

5. A hand reached out and caught hold of her arm.
[ترجمه ترگمان]دستی دستش را دراز کرد و بازویش را گرفت
[ترجمه گوگل]یک دست دست و بازویش را گرفتم

6. Do you catch hold of our teaching methods now?
[ترجمه ترگمان]حالا به روش های تدریس ما توجه داری؟
[ترجمه گوگل]آیا اکنون روش های تدریس ما را دنبال می کنید؟

7. Miss Perry caught hold of my sleeve and pulled me back.
[ترجمه ترگمان]دوشیزه پری آستینم را گرفت و مرا عقب کشید
[ترجمه گوگل]خانم پری گرفتار آستین من بود و من را عقب کشید

8. A doctor and a nurse caught hold of his arms.
[ترجمه ترگمان]یک دکتر و یک پرستار دست او را گرفتند
[ترجمه گوگل]یک دکتر و یک پرستار دستانش را گرفت

9. A strong hand reached out and caught hold of her arm.
[ترجمه ترگمان]دستی محکم دستش را دراز کرد و بازویش را گرفت
[ترجمه گوگل]یک دست قوی دست کشید و دستانش را گرفت

10. I threw the rope and he caught hold of it.
[ترجمه ترگمان]طناب را انداختم و او آن را گرفت
[ترجمه گوگل]من طناب را انداختم و او را گرفتم

11. The colour went from their six faces, and they caught hold of each other like frightened children.
[ترجمه ترگمان]رنگ از شش چهره آن ها رخت بر بسته بود و آن ها مثل بچه های وحشت زده یکدیگر را گرفتند
[ترجمه گوگل]رنگ از شش چهره شان برداشته شد و آنها را مانند بچه های ترسناک گرفتار کردند

12. Taking her completely by surprise, he caught hold of her arm and pulled her towards him.
[ترجمه ترگمان]او را کاملا غافلگیر کرد، بازویش را گرفت و او را به طرف خودش کشید
[ترجمه گوگل]به طور کامل با تعجب به او نگاه کرد، بازویش را گرفت و به طرف او کشیده شد

13. He fainted from pain but caught hold of the iron railing of a house and remained erect.
[ترجمه ترگمان]از شدت درد از هوش رفت و از نرده آهنی خانه بیرون آمد و راست ایستاد
[ترجمه گوگل]او از درد رنج می برد، اما دستبند آهن دست یک خانه را گرفت و پایدار باقی ماند

14. He caught hold of the two nearest him and knocked their heads together, kicked two more and grabbed the ringleaders.
[ترجمه ترگمان]او دو نفر را دید که به او نزدیک تر شده بودند و سر خود را به هم کوبید و دو نفر دیگر را با لگد زدند
[ترجمه گوگل]او دو نزدیکترین خود را گرفت و سرش را به هم زد، دو نفر دیگر لگد زد و راننده ها را گرفت

پیشنهاد کاربران

به نقل از هزاره:
1 - چیزی را گرفتن
2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن

catch/lay/take/seize hold of


کلمات دیگر: