کلمه جو
صفحه اصلی

punctilious


معنی : دقیق، نکته سنج، بسیار مبادی اداب
معانی دیگر : (رفتار و مراسم و غیره) نکته سنج، آگاه به ریزه کاری ها و دقایق، مبادی آداب

انگلیسی به فارسی

دقیق، نکته سنج، بسیار مبادی اداب


مضحک، نکته سنج، دقیق، بسیار مبادی اداب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: punctiliously (adv.), punctiliousness (n.)
(1) تعریف: strictly adhering to etiquette or formalities.
مشابه: ceremonious, formal, precise, prim, religious

- Her mother-in-law was so punctilious that she was always nervous about making any error of etiquette in her presence.
[ترجمه ترگمان] مادر شوهر او چنان با دقت رفتار می کرد که همیشه از ایجاد هرگونه خطایی در حضور او ناراحت بود
[ترجمه گوگل] مادرش به طرز شگفت انگیزی بود که همیشه در معرض خطای اختراع در حضور او عصبی بود

(2) تعریف: greatly concerned with every detail; precise.
متضاد: careless
مشابه: careful, conscientious, exact, minute, precise, prim, thorough

- Our punctilious housekeeper will have a fit if you leave your coat draped on a chair for five minutes.
[ترجمه ترگمان] بانوی punctilious، اگر you را برای پنج دقیقه روی یک صندلی بگذارید، جا به جا خواهد شد
[ترجمه گوگل] اگر کت خود را بر روی یک صندلی به مدت پنج دقیقه بر روی صندلی خود قرار داده اید، کارمند خانه داری شما مناسب خواهد بود

• exacting about details, strict regarding trivial issues; cautious, careful
you say that someone is punctilious when they are very careful to behave correctly; a formal word.

مترادف و متضاد

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

نکته سنج (صفت)
punctilious

بسیار مبادی اداب (صفت)
punctilious

careful, finicky


Synonyms: ceremonious, conscientious, conscionable, conventional, exact, formal, formalistic, fussy, good eye, heedful, meticulous, nice, observant, overconscientious, overscrupulous, painstaking, particular, persnickety, precise, proper, punctual, right on, scrupulous, strict


Antonyms: careless, easy-going, informal, uncaring


جملات نمونه

1. He was punctilious about being ready and waiting in the entrance hall exactly on time.
[ترجمه ترگمان]او در مورد آماده بودن و منتظر بودن در سرسرای ورودی دقیق بود
[ترجمه گوگل]او درباره آماده بودن و دقیقا در زمان انتظار در سالن ورودی بود

2. He was a punctilious young man.
[ترجمه ترگمان]او مرد بسیار دقیقی بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد جوانی بود

3. He was always punctilious in his manners.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با ادب رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه در شیوه های او متکی بود

4. Joe was always punctilious about repaying loans.
[ترجمه ترگمان]جو همیشه در مورد بازپرداخت وام ها با احتیاط عمل می کرد
[ترجمه گوگل]جو همیشه در مورد پرداخت وام بود

5. He had his team and he was too punctilious not to share his thinking with them.
[ترجمه ترگمان]او تیمش را داشت و خیلی دقیق بود که به آن ها فکر نکند
[ترجمه گوگل]او تیم خود را داشت و بسیار متکبر بود تا تفکرش را با آنها به اشتراک نگذارد

6. No denying the boy was dutiful and punctilious in all things, however opinionated he might be.
[ترجمه ترگمان]هیچ شکی نبود که این پسر، هر قدر هم که باشد، وظیفه شناس و نکته سنج بود
[ترجمه گوگل]هیچ انکار نکردن پسر در همه چیز شایسته و متکبر بود، با وجود اینکه او ممکن بود احتیاط کند

7. A punctilious attention to prayers and strict religious observance would win their indulgence.
[ترجمه ترگمان]توجه ویژه ای به نماز و رعایت دقیق مذهبی آن ها را جلب می کرد
[ترجمه گوگل]توجه ویژه ای به نماز و رعایت دقیق مذهب، آنها را محکوم می کند

8. He was a punctilious blighter and I can't see him using the Lab as a convenient place for a rendezvous.
[ترجمه ترگمان]یک مادر روحانی بود، و من نمی توانم او را ببینم که از آزمایشگاه به عنوان مکان مناسب برای قرار ملاقات استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او یک متفکر بود و من نمی توانم او را با استفاده از آزمایشگاه به عنوان یک مکان مناسب برای یک قرار ملاقات

9. Darwin was himself something of a gourmet, also punctilious in his insistence that ties were obligatory.
[ترجمه ترگمان]داروین نیز در پافشاری خود که پیوند اجباری بود، با دقت بسیار عمل می کرد
[ترجمه گوگل]داروین خودش چیزی است که در مورد غذای پرطرفدار است، و همچنین اصرار دارد که روابط واجب است

10. Nancy Mitford, who was punctilious about research, denies this.
[ترجمه ترگمان]نانسی Mitford، که در مورد تحقیق با احتیاط عمل می کرد، این موضوع را انکار می کند
[ترجمه گوگل]نانسی میفرد، که در مورد تحقیق دقیق بود، این را انکار می کند

11. Billy is punctilious in the performance of his duties.
[ترجمه ترگمان]بیلی در اجرای وظایف خود با احتیاط عمل می کند
[ترجمه گوگل]بیلی در انجام وظایفش متکثر است

12. This quality was continually breaking through his punctilious manner in the shape of restlessness.
[ترجمه ترگمان]این کیفیت پیوسته در رفتار دقیق او به حالت بی قراری پیوسته بود
[ترجمه گوگل]این کیفیت به طور پیوسته از طریق شیوه ای شبیه به آن، به شکل بیقراری فرو می رود

13. Prefer Coordination skill, flexible ideas, and punctilious person.
[ترجمه ترگمان]مهارت هماهنگی، ایده های انعطاف پذیر، و رفتار مودبانه را به فرد ترجیح می دهند
[ترجمه گوگل]ترجیح دادن مهارت هماهنگی، ایده های انعطاف پذیر، و کاراکتر پرشور

14. The more unpopular an opinion is, the more necessary is it that the holder should be somewhat punctilious in his observance of conventionalities generally.
[ترجمه ترگمان]هر قدر که یک عقیده بیشتر منفور باشد، لازم است که دستگاه به طور کلی در رعایت نظم عمومی با احتیاط عمل کند
[ترجمه گوگل]نظر ناقص تر این است که لازم است که صاحب نظر باید به طور کلی در رعایت قوانین معمول خود، دقیق باشد

پیشنهاد کاربران

نکته سنج بسیار دقیق

دقیق و نکته سنج
he was punctilious in providing every amenity for his guests
او در فراهم کردن راحتی مهمانانش نکته سنج است.


کلمات دیگر: