کلمه جو
صفحه اصلی

generalise

انگلیسی به فارسی

تعمیم دادن، عمومی کردن، عمومیت دادن، بطور عام گفتن، کلیت بخشیدن


انگلیسی به انگلیسی

• make general or indefinite statements; form a general principle; conclude, infer; make generally applicable; give a general character to (also generalize)

جملات نمونه

1. It is difficult to generalise about the kind of people who come on these courses.
[ترجمه ترگمان]دشوار است که در مورد نوع افرادی که در این دوره ها شرکت می کنند صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]در مورد نوع افرادی که در این دوره ها آمده اند دشوار است

2. What is wrong is the tendency to generalise negative attitudes and to blame the victim.
[ترجمه ترگمان]آنچه نادرست است گرایش به generalise نگرش های منفی و سرزنش قربانی است
[ترجمه گوگل]اشتباه این است که تمایل به تعمیم نگرش های منفی و سرزنش قربانی است

3. How, then, can researchers generalise from one patient to others?
[ترجمه ترگمان]پس چگونه محققان می توانند از یک بیمار به دیگران جدا شوند؟
[ترجمه گوگل]پس چگونه دانشمندان می توانند از یک بیمار به دیگران تعمیم دهند؟

4. I think it's hard to generalise about western feminism and third world feminism.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم سخت است درباره فمینیسم غربی و فمینیسم در جهان سوم صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که در مورد فمینیسم غربی و فمینیسم جهانی سوم دشوار است

5. Simply expressed, it is next to impossible to generalise about the reality of prime ministerial government.
[ترجمه ترگمان]به بیان ساده، بحث در مورد واقعیت دولت نخست وزیری غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]به سادگی بیان می شود، در مورد واقعیت دولت نخست وزیری غیرممکن است

6. It is always risky to generalise from particulars.
[ترجمه ترگمان]از جزئیات این کار بسیار خطرناک است
[ترجمه گوگل]همیشه خطرناک است از جزئیات به طور کلی

7. It is misleading and inaccurate to generalise about women and men and the linguistic correlates of their roles.
[ترجمه ترگمان]آن گمراه کننده و نادرست است تا درباره زنان و مردان و ارتباط زبانی نقش های آن ها صحبت کند
[ترجمه گوگل]گمراه کننده و نادرست است به طور کلی در مورد زنان و مردان و همبستگی های زبانی از نقش های آنها

8. Can we generalise this principle?
[ترجمه ترگمان]آیا ما می توانیم این اصل را تصدیق کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان این اصل را تعمیم داد؟

9. We can generalise from the rights and wrongs of his account of seeing to the use of the other senses as well.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم از حقوق و اشتباه ات حساب خود برای دیدن استفاده از حواس دیگر استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از حقوق و اشتباهات خود را از دیدن استفاده از حس های دیگر هم تعمیم دهیم

10. It indicates the possibility, indeed the need, to generalise logical structures to take account of such peculiarities.
[ترجمه ترگمان]در واقع این امکان وجود دارد که در واقع نیاز به generalise ساختارهای منطقی برای گرفتن چنین peculiarities وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که احتمالا در واقع نیاز به تعمیم ساختارهای منطقی برای توجه به این ویژگی ها است

11. It is hard to generalise about the quality of the family experience of working class women.
[ترجمه ترگمان]سخت است که در مورد کیفیت تجربه خانوادگی زنان طبقه کارگر صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]در مورد کیفیت تجربه خانوادگی زنان طبقه کارگر بسیار دشوار است

12. Oswald said: "I argue that these results generalise to voting for entire political parties.
[ترجمه ترگمان]اسوالد گفت: \" من استدلال می کنم که این نتایج منجر به رای دادن برای همه احزاب سیاسی می شود
[ترجمه گوگل]اسوالد گفت: 'من استدلال می کنم که این نتایج به رای دادن به کل احزاب سیاسی تعمیم می دهد

13. But Hosham urged me not to generalise: "All the cases are different.
[ترجمه ترگمان]اما Hosham از من خواست که generalise نکنم: \" همه پرونده ها متفاوت هستند
[ترجمه گوگل]اما هوسام از من خواست تا تعمیم ندهم: «همه موارد متفاوت هستند

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. You would have then had to generalise the model of a bike, then defined some of the core parts of it in general terms (work products) and how they fit together (a logical product architecture).
[ترجمه ترگمان]سپس باید مدل یک دوچرخه را generalise و سپس برخی از قسمت های اصلی آن را با عبارات کلی (محصولات کار)و نحوه تناسب آن ها با هم تعریف کنید (یک معماری محصول منطقی)
[ترجمه گوگل]سپس شما مجبور بودید مدل دوچرخه را تعمیم دهید، سپس بعضی از قسمت های اصلی آن را به طور کلی (محصولات کار) و نحوه ترکیب آنها (یک معماری محصول منطقی) تعریف کرد

پیشنهاد کاربران

عمومیت دادن

تعمیم دادن


کلمات دیگر: