proviso

معنی : شرط، بند، قید، جمله شرطی

معانی دیگر : (در قرارداد و غیره) شرط، تبصره

انگلیسی به فارسی

شرط، قید، بند، جمله شرطی

موقت، شرط، قید، بند، جمله شرطی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

حالات: provisoes, provisos

• (1) تعریف: a clause that stipulates a condition or restriction in a document, such as a legal agreement or contract.
• مشابه: provision, qualification, restriction

• (2) تعریف: a condition, restriction, or stipulation.
• مشابه: condition, qualification, restriction

- He agreed to come with the proviso that he pay for himself.

[ترجمه ترگمان] او موافقت کرد که به شرطی که برای خودش پول می دهد، بیاید
[ترجمه گوگل] او موافقت کرد که با این پیش فرض که او برای خود پرداخت کند، آمده است

• condition in legal document, stipulation, restriction
a proviso is a condition in an agreement.

مترادف و متضاد

stipulation, condition of agreement

شرط (اسم)

qualification, article, agreement, vow, term, condition, bet, if, clause, provision, stake, reservation, limitation, modality, proviso

بند (اسم)

fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

قید (اسم)

qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

جمله شرطی (اسم)

proviso

Synonyms: agreement, catch, Catch-22, clause, demand, fine print, joker, kicker, limitation, prerequisite, qualification, requirement, reservation, restriction, rider, small print, specification, stipulation, strings, term, terms

جملات نمونه

1. we added another proviso to the contract

یک تبصره ی دیگر به قرارداد افزودیم.

2. He agreed to their visit with the proviso that they should stay no longer than one week.

[ترجمه ترگمان]او با این شرط موافقت کرد که آن ها بیش از یک هفته نماند
[ترجمه گوگل]او با دیدگاه خود موافقت کرد که آنها نباید بیش از یک هفته باقی بمانند

3. He was permitted to go abroad with the proviso that he should return at the end of two years.

[ترجمه ترگمان]وی به این شرط اجازه داده شد که در پایان دو سال به خارج از کشور بازگردد
[ترجمه گوگل]او مجاز به رفتن به خارج از کشور با پیش بینی است که او باید در پایان دو سال به بازگشت

4. One proviso attaches to the legacy.

[ترجمه ترگمان]یک شرط به میراث متصل می شود
[ترجمه گوگل]یک پیش فرض به میراث متصل است

5. One proviso is attached to this legacy.

[ترجمه ترگمان]یک شرط به این میراث بستگی دارد
[ترجمه گوگل]یک پیش فرض به این میراث متصل است

6. This is of course with the proviso that these measures can be calculated accurately.

[ترجمه ترگمان]این البته با این شرط است که این اقدامات را می توان به دقت محاسبه کرد
[ترجمه گوگل]این البته با این پیش فرض است که این اقدامات را می توان با دقت محاسبه کرد

7. Other companies are happy to invest, with the proviso that the government does not neglect its duty.

[ترجمه ترگمان]سایر شرکت ها از سرمایه گذاری راضی هستند، با این شرط که دولت وظیفه اش را نادیده نگیرد
[ترجمه گوگل]شرکت های دیگر خوشحال هستند که سرمایه گذاری کنند، با این شرط که دولت وظیفه خود را نادیده نگیرد

8. Should not that proviso apply to anybody serving on any committee?

[ترجمه ترگمان]آیا این شرط نباید برای هر کسی که در هر کمیته خدمت می کند اعمال شود؟
[ترجمه گوگل]آیا این شرط نباید به کسی که در هر کمیته خدمت می کند، اعمال شود؟

9. The only proviso is that your holiday has to be for a minimum of five nights.

[ترجمه ترگمان]تنها شرط این است که تعطیلات شما باید حداقل پنج شب باشد
[ترجمه گوگل]تنها پیش بینی این است که تعطیلات شما باید حداقل 5 شب باشد

10. The proviso about having to buy to keep is perfectly reasonable.

[ترجمه ترگمان]به این شرط که مجبور باشیم خرید کنیم کاملا منطقی است
[ترجمه گوگل]پیش شرط در مورد داشتن خرید برای حفظ کاملا منطقی است

11. Proviso four: I have made a point of using the real names of the teachers and schools involved in this work.

[ترجمه ترگمان]proviso چهار: من به استفاده از نام واقعی معلمان و مدارس درگیر در این کار اشاره کردم
[ترجمه گوگل]پرویزو چهار من یک نقطه از استفاده از نام واقعی معلمان و مدارس درگیر در این کار ساخته شده است

12. The only proviso was that a layman would be able to recognize the one from the other.

[ترجمه ترگمان]تنها شرط این بود که یک فرد عامی بتواند آن یکی را از دیگری تشخیص بدهد
[ترجمه گوگل]تنها نکته این بود که یک عاملی قادر خواهد بود یکی از دیگران را تشخیص دهد

13. Just one proviso and it is one that everyone in our industry knows . . . this business is no soft option.

[ترجمه ترگمان]تنها یک شرط و این چیزی است که همه در صنعت ما می دانند که این کسب وکار هیچ گزینه نرمی نیست
[ترجمه گوگل]فقط یک پیش فرض و این یکی است که هر کس در صنعت ما می داند این کسب و کار هیچ گزینه نرم افزاری نیست

14. Grace agreed, with the proviso that she and Herbert should make their break permanent.

[ترجمه ترگمان]گریس موافقت کرد، با این شرط که او و هربرت باید از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]گریس موافقت کرد، با این پیش شرط که او و هربرت بایستی قطع شوند

We added another proviso to the contract.

یک تبصره‌ی دیگر به قرارداد افزودیم.

پیشنهاد کاربران

a condition or qualification attached to an agreement or statement

Condition

Clause

strings
limitation
restriction

کلمات دیگر: