کلمه جو
صفحه اصلی

cloistered


معنی : منزوی
معانی دیگر : راهرو سرپوشیده، اطاق یا سلول راهبان وتارکان دنیا، ایوان، دیر، صومعه، گوشه نشینی کردن، درصومعه گذاشتن

انگلیسی به فارسی

cloistered، منزوی


انگلیسی به انگلیسی

• shut off from world
if you lead a cloistered way of life, you live quietly and have little contact with other people.

مترادف و متضاد

منزوی (صفت)
solitary, dissociable, cloistered, secluded, insular, retired, offish, indrawn

جملات نمونه

1. all summer he cloistered himself in the library
تمام تابستان در کتابخانه معتکف شد.

2. He has cloistered himself in a monastery for more than thirty years.
[ترجمه ترگمان]بیش از سی سال است که در صومعه محبوس است
[ترجمه گوگل]او بیش از سی سال است که در یک صومعه زندگی می کند

3. She cloistered herself in the office.
[ترجمه ترگمان]خود را در دفتر زندانی کرد
[ترجمه گوگل]او خودش را در دفتر خودش گذاشت

4. He cloistered himself away with his books.
[ترجمه ترگمان]او خود را با کتاب هایش می گذراند
[ترجمه گوگل]او خود را با کتابهایش غرق کرد

5. These academics lead such a cloistered life/existence.
[ترجمه ترگمان]این دانشگاهیان از زندگی و زندگی رهبانی پیروی می کنند
[ترجمه گوگل]این دانشگاهیان چنین زندگی / وجود دارد

6. Bright wedding-red flowers in full bloom stood cloistered on the steps.
[ترجمه ترگمان]گل های درخشان عروسی در گل پر گل و شکوفه در روی پله ها ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]گل های عروسی روشن قرمز در شکوفه کامل در مراحل مختلف قرار داشتند

7. Experience all those things his cloistered lifestyle with the Tech-Greens had denied him.
[ترجمه ترگمان]تجربه همه چیزهایی که سبک زندگی منزوی او با گروه فنی - سبز او را رد کرده بودند را تجربه کرد
[ترجمه گوگل]او همه چیزهایی را که با شیوه زندگی سرسبز خود با Tech-Greens تجربه کرده بود تجربه کرد

8. The courtyard is cloistered.
[ترجمه ترگمان]حیاط تاریک است
[ترجمه گوگل]حیاط خلوت شده است

9. Yet if so, whey weren't they cloistered?
[ترجمه ترگمان]با این حال اگر این طور باشد، آیا آن ها زنده اند؟
[ترجمه گوگل]با این حال، اگر اینطور بود، آب پنیر آنها نداشتند؟

10. Nevertheless Suger was no cloistered academic.
[ترجمه ترگمان]با این وصف، Suger دانشگاهی سرگردان نبود
[ترجمه گوگل]با این حال Suger هیچ دانشگاهی نبود

11. Academics lead a cloistered life.
[ترجمه ترگمان]دانشگاهیان یک زندگی منزوی را رهبری می کنند
[ترجمه گوگل]دانشگاهیان زندگی منحصر به فرد را هدایت می کنند

12. A cloistered walkway bordered the courtyard on three sides, arches supported by white pillars, on each pillar a lamp.
[ترجمه ترگمان]یک راهروی خلوت محصور به حیاط در سه طرف، قوس های برجسته ستون های سفید، روی هر ستون یک لامپ
[ترجمه گوگل]یک حیاط خلوت شده در سه طرف حیاط را محاصره کرد، آرک ها توسط ستون های سفید پشتیبانی می شد، در هر ستون یک لامپ

13. Hilda represents what Milton called " a cloistered virtue ".
[ترجمه ترگمان]هیلدا چیزی را نشان می دهد که میلتن آن را \"فضیلت رهبانی\" می نامید
[ترجمه گوگل]هیلدا نشان می دهد که میلتون 'فضیلت محترم' است

14. He had led a cloistered existence and had little experience of ordinary life.
[ترجمه ترگمان]او یک زندگی منزوی را رهبری کرده بود و تجربه کمی از زندگی معمولی داشت
[ترجمه گوگل]او زندگی منحصر به فرد را هدایت کرده بود و تجربه کمی از زندگی عادی داشت

پیشنهاد کاربران

از همه دور بودن. گوشه نشینی. منزوی شدن


کلمات دیگر: