کلمه جو
صفحه اصلی

frolicsome


معنی : شوخ، شاد، شادمان
معانی دیگر : شاد و خرم، شنگول، مل و مست، مشغول بازیگوشی، سر مست، خوش، بذله گو

انگلیسی به فارسی

خوش، شوخ، شاد، شادمان، بذله گو


فریبنده، شاد، شوخ، شادمان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: frolicsomeness (n.)
• : تعریف: full of high spirits, gaiety, or merriment; playful.
مشابه: frisky, gay, playful

- The frolicsome little girls were having a delightful time throwing dainty snowballs at their father.
[ترجمه ترگمان] دختران شاد و شوخ وشنگ زمان خوشی داشتند که به پدرشان گلوله های برفی می زدند
[ترجمه گوگل] دختران کوچک و پرمحتوا در حالیکه لذتبخش بودند، گلوله های شگفت انگیز بر روی پدرشان را پرتاب کردند

• playful, frisky, happy

مترادف و متضاد

شوخ (صفت)
quizzical, gay, blithesome, blithe, witty, facetious, jolly, jocular, frolicsome, sportful, jocose, waggish, lightsome

شاد (صفت)
happy, debonair, merry, glad, gleeful, cheery, light-hearted, joyful, festive, chirk, exultant, frolicsome, gamesome

شادمان (صفت)
merry, gladsome, frolicsome, upbeat

playful


Synonyms: antic, coltish, frisky, fun, gamesome, gay, gleeful, happy, impish, jocular, jovial, kittenish, lively, merry, mischievous, roguish, rollicking, sportive, sprightly


Antonyms: serious, staid, stiff


جملات نمونه

1. a frolicsome puppy
توله سگ بازیگوش

2. Frolicsome students celebrated their graduation with parties and practical jokes.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان frolicsome فارغ التحصیلی خود را با احزاب و جوک های عملی جشن گرفتند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان فریبنده فارغ التحصیلی خود را با احزاب و جوک های عملی جشن گرفتند

3. The frolicsome tempest baffled all its efforts.
[ترجمه ترگمان]توفان بی قرار همه کوشش خود را از دست می داد
[ترجمه گوگل]سرخوردگی فریبنده همه تلاش هایش را به هم ریخت

4. Grass was awarded the Nobel Prize in 1999 for his "frolicsome black fables [which] portray the forgotten face of history".
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۹ به خاطر داستان های \"شوخ طبع و شوخ طبع\" او، \"گراس\" برنده جایزه نوبل شد [ که ] تصویر فراموش شده تاریخ را به نمایش می گذارد \"
[ترجمه گوگل]گراس در سال 1999 جایزۀ نوبل خود را برای 'قهرمانان سیاه پوست' [که] تصویر چهره فراموش شده تاریخ 'را به نمایش گذاشت

5. In the not too distant future. When the pup had grown lanky and 2frolicsome—the wolf would return to the mountainside.
[ترجمه ترگمان]در آینده خیلی دور از دسترس است وقتی بچه قد بلندی داشت و دو frolicsome بود - گرگ به طرف کوه بر می گشت
[ترجمه گوگل]در آینده نه چندان دور هنگامی که قوچ رشد می کند و دو فریزر - گرگ به کوهستان بازگشت

6. To amuse ( oneself ) a light, frolicsome manner.
[ترجمه ترگمان]خود را سرگرم کند تا خود را سرگرم کند
[ترجمه گوگل]برای سرگرم کردن (خود) یک شیوه نور و فریبنده

7. Frolicsome. You two youngsters haven't always got very high spirits, I've noticed.
[ترجمه ترگمان]frolicsome شما دوتا بچه همیشه روحیه very پیدا نکردین
[ترجمه گوگل]فریبنده من دو تا از بچه ها همیشه روحیه خیلی خوبی نداشتم، متوجه شدم

8. Slowly she walked through the herd until she spotted the one that she thought was the most adorable and the most frolicsome.
[ترجمه ترگمان]به آرامی از میان گله گذشت تا اینکه کسی را که فکر می کرد the و the است، پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی از طریق گله راه می رفت تا زمانی که متوجه شد که او شایستگی ترین و پرطرفدار ترین بود

9. In the not too distant future. When the pup had grown lanky and frolicsome—the wolf would return to the mountainside.
[ترجمه ترگمان]در آینده خیلی دور از دسترس است وقتی توله گرگ ها بلند و شادمانه رشد کرده بود - گرگ به طرف کوه بر می گشت
[ترجمه گوگل]در آینده نه چندان دور وقتی که توله سگ رشد کرد و فریاد زد، گرگ به کوهستان می رود

a frolicsome puppy

توله سگ بازیگوش


پیشنهاد کاربران

سرزنده و بازیگوش


کلمات دیگر: