کلمه جو
صفحه اصلی

grueling


معنی : تنبیه، فرساینده، تنبیه کننده، خسته کننده
معانی دیگر : gruelling خسته کننده

انگلیسی به فارسی

( gruelling ) خسته کننده، فرساینده، تنبیه کننده


خسته کننده، تنبیه، فرساینده، تنبیه کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: extremely tiring or demanding; arduous.
مترادف: arduous, laborious, strenuous, uphill, wearisome
مشابه: demanding, difficult, exhausting, fierce, hard, harsh, relentless, rough, severe, tiring, unsparing

- Clearing the rocky land for farming was grueling labor.
[ترجمه saba] پاک کردن زمین سنگی برای کشاورزی کار طاقت فرسایی بود
[ترجمه ترگمان] تمیز کردن زمین های سنگی برای کشاورزی کار طاقت فرسا و طاقت فرسایی بود
[ترجمه گوگل] پاک کردن زمین سنگی برای کشاورزی، کار خسته کننده بود
- Her coach put her through grueling practice sessions before the competition.
[ترجمه ترگمان] مربی او او را در جلسات تمرینی خسته کننده قبل از رقابت قرار داد
[ترجمه گوگل] مربی او قبل از رقابت با تمرینات خسته کننده تمرین کرد

• draining experience, exhausting experience
tiring, exhausting; strenuous; harsh, difficult, punishing

مترادف و متضاد

تنبیه (اسم)
talking to, punishment, grueling, chastisement, gruelling

فرساینده (صفت)
grueling, gruelling

تنبیه کننده (صفت)
grueling, gruelling

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

difficult, taxing


Synonyms: arduous, backbreaking, brutal, chastening, crushing, demanding, excruciating, exhausting, fatiguing, fierce, grinding, hairy, hard, harsh, heavy, laborious, punishing, racking, severe, stiff, strenuous, tiring, torturous, trying


Antonyms: easy, facile


جملات نمونه

1. a grueling test
آزمونی طاقت فرسا

2. The recruits were put through a week of grueling endurance tests.
[ترجمه ترگمان]این نیروهای تازه در یک هفته از آزمایش های تحمل خسته کننده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]سربازان در طی یک هفته از آزمون های تحمل گرمی خسته شده اند

3. He must also embark on a grueling course of longer-term reforms.
[ترجمه ترگمان]او همچنین باید روند خسته کننده اصلاحات بلند مدت را آغاز کند
[ترجمه گوگل]او همچنین باید به دوره ای خسته کننده از اصلاحات بلند مدت ادامه دهد

4. The President was working grueling eighteen-hour days trying to save the Great Deal.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در حال کار کردن با ۱۸ ساعت کار طاقت فرسا برای نجات دادن \"دیل بزرگ\" بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در حال کار کردن روزهای هجده ساعته در تلاش برای نجات معامله بزرگ بود

5. It was a grueling pace, but it was worth the effort, and Gingrich was willing to do it.
[ترجمه ترگمان]این یک روند طاقت فرسا بود، اما ارزش تلاش را داشت، و گینگریچ هم مایل بود این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]این یک سرعت وحشتناک بود، اما این ارزش تلاش بود، و گینگریچ مایل به انجام آن بود

6. All are drenched in sweat from the grueling morning workout.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها از ورزش خسته کننده صبح خسته شده اند
[ترجمه گوگل]همه از تمرین صبح خسته کننده در عرق خیس شده اند

7. His grueling schedule is just one not - so - subtle hint of what he expects from employees.
[ترجمه ترگمان]برنامه خسته کننده او تنها یک نشانه نه چندان ظریف از چیزی است که او از کارمندان انتظار دارد
[ترجمه گوگل]برنامه خسته کننده او تنها یک نکته نادرست است - ظریفانه از آنچه که از کارکنان انتظار می رود

8. You reach your goal after grueling hours of sweat and pain.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک ساعت عرق و درد به هدفتان می رسید
[ترجمه گوگل]پس از ساعت ها عرق و درد خسته شدید، به هدف خود برسید

9. Despite a grueling daily schedule of physiotherapy, the outlook remained bleak.
[ترجمه ترگمان]با وجود یک برنامه خسته کننده روزانه فیزیوتراپی، چشم انداز همچنان تیره و تار بود
[ترجمه گوگل]با وجود یک برنامه روزانه فیزیوتراپی خسته کننده، چشم انداز باقی ماند

10. For the next grueling year, I'll be your homeroom teacher.
[ترجمه ترگمان]برای سال خسته کننده بعدی، من معلم کلاس شما خواهم بود
[ترجمه گوگل]برای سال بعد خسته کننده، من معلم خواهم بود

11. Nursing school was grueling, especially for someone who'd never used a computer.
[ترجمه ترگمان]مدرسه پرستاری کار طاقت فرسایی بود، به خصوص برای کسی که هرگز از یک کامپیوتر استفاده نکرده بود
[ترجمه گوگل]مدرسه پرستاری به خصوص برای کسی که هرگز از یک کامپیوتر استفاده نکرده بود، خسته شد

12. Its feature is a grueling canoe race across the usually semi - frozen St. Lawrence River.
[ترجمه ترگمان]ویژگی آن، یک قایق grueling grueling است که در طول رودخانه تقریبا یخ زده سنت لارنس قرار دارد
[ترجمه گوگل]ویژگی آن یک مسابقه قایقرانی خشن در سراسر رودخانه سنت لارنس نیمه منجمد است

13. Facing grueling employment competition, university graduates may produce all knids of psychologicai problems.
[ترجمه ترگمان]با روبرو شدن با رقابت طاقت فرسا، فارغ التحصیلان دانشگاهی ممکن است همه مشکلات psychologicai را تولید کنند
[ترجمه گوگل]در مواجهه با مشاغل مشکوک اشتغال، فارغ التحصیلان دانشگاه ممکن است تمام مشکلات روانشناسی را تهیه کنند

14. Was it as physically grueling to shoot those scenes as it appeared?
[ترجمه ترگمان]آیا از نظر فیزیکی، عکاسی از آن صحنه هایی بود که به نظر می رسید؟
[ترجمه گوگل]آیا آن را به لحاظ فیزیکی خسته کننده برای ساقه آن صحنه که آن را به نظر می رسید؟

پیشنهاد کاربران

کار خسته کننده

back - breaking

طاقت فرسا, , demanding
hard to endure, taxing trying and tiring
Laborious، stressful , really difficult
This grueling jobs can push workers beyond their limits during the pandemic.

سخت و دشوار


کلمات دیگر: