کلمه جو
صفحه اصلی

completion


معنی : انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل
معانی دیگر : پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری

انگلیسی به فارسی

اتمام، تکمیل


تکمیل، اتمام، انجام، خاتمه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of completing.
مترادف: concluding, finishing
مشابه: closing, consummation, culmination, ending, finish, mop-up, termination, windup

(2) تعریف: the state of being finished, concluded, or made whole.
مترادف: consummation
مشابه: accomplishment, close, conclusion, culmination, end, finish, fulfillment, mop-up, perfection, satisfaction, settlement, termination, windup

(3) تعریف: in football, a forward pass that has been caught.
مشابه: catch, pass, reception

• finishing, finalizing
completion is the finishing of a piece of work.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تکمیل، کامل سازی، کامل ساختن

مترادف و متضاد

انجام (اسم)
achievement, accomplishment, performance, implementation, implement, fulfillment, execution, completion, conclusion, commission, sequel, enforcement, god-speed

اتمام (اسم)
end, accomplishment, completion, conclusion, finalization

خاتمه (اسم)
finish, termination, close, final, end, completion, conclusion, afterword, ending, closure, finis, epilogue

تکمیل (اسم)
improvement, fulfillment, completion, repletion, supplementation, complementarity, modernization

accomplishment, finishing


Synonyms: achievement, attainment, close, conclusion, consummation, culmination, curtains, dispatch, end, expiration, finalization, finis, finish, fruition, fulfillment, hips, integration, perfection, realization, swan song, windup, wrap-up


Antonyms: anticlimax, imperfection


جملات نمونه

to bring to (a) completion

به پایان رساندن، تمام کردن


1. to bring to (a) completion
به پایان رساندن،تمام کردن

2. lack of money prohibits the completion of the project
فقدان پول مانع اتمام طرح است.

3. this book is still far from completion
هنوز تا خاتمه ی این کتاب خیلی مانده است.

4. a shortage of building materials has hindered the completion of the project
کمبود مصالح ساختمانی اجرای طرح را عقب انداخته است.

5. The renovation of the theatre is now nearing completion.
[ترجمه ترگمان]بازسازی این تئاتر اکنون رو به اتمام است
[ترجمه گوگل]بازسازی تئاتر اکنون در حال تکمیل است

6. This new freighter is near completion.
[ترجمه ترگمان]این کشتی جدید نزدیک تکمیل شدنه
[ترجمه گوگل]این کامیون جدید نزدیک به اتمام است

7. Completion of the building work is taking longer than expected.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که کار ساختمان بیش از حد انتظار کشیده شود
[ترجمه گوگل]تکمیل کار ساختمان طولانی تر از انتظار است

8. The new houses are nearing completion .
[ترجمه ترگمان]خانه های جدید نزدیک به اتمام هستند
[ترجمه گوگل]خانه های جدید در حال تکمیل شدن هستند

9. We congratulated them on the successful completion of the project.
[ترجمه ترگمان]ما به آن ها در مورد تکمیل موفقیت آمیز پروژه تبریک می گوییم
[ترجمه گوگل]ما آنها را به اتمام موفقیت آمیز پروژه تبریک گفتیم

10. This new luxuriant yatch is near completion.
[ترجمه ترگمان]این yatch luxuriant جدید نزدیک به اتمام است
[ترجمه گوگل]این یاتاقان مجلل جدید نزدیک به اتمام است

11. The project has a completion date of December 22nd.
[ترجمه Amir] تاریخ تکمیل پروژه 22 دسامبر است.
[ترجمه ترگمان]این پروژه تاریخ تکمیل ۲۲ دسامبر را دارد
[ترجمه گوگل]این پروژه تاریخ تکمیل 22 دسامبر است

12. The job is subject to your satisfactory completion of the training course.
[ترجمه ترگمان]این شغل در معرض اتمام رضایت بخش دوره آموزشی قرار دارد
[ترجمه گوگل]این کار مستلزم اتمام رضایتمندی شما از دوره آموزشی است

13. The building was not finished by the completion date.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان تا به امروز به پایان نرسیده است
[ترجمه گوگل]این ساختمان با تاریخ تکمیل نشده به پایان رسید

14. You'll be paid on completion of the project.
[ترجمه ترگمان]شما به تکمیل پروژه پول پرداخت خواهید کرد
[ترجمه گوگل]شما پس از اتمام پروژه پرداخت می کنید

15. The smallest slippage could delay completion of the project.
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین لغزش می تواند تکمیل پروژه را به تاخیر بیاندازد
[ترجمه گوگل]کوچکترین لغزش می تواند تکمیل پروژه را تاخیر دهد

This book is still far from completion.

هنوز تا خاتمه‌ی این کتاب خیلی مانده است.


پیشنهاد کاربران

تکمیل کننده

کمال و خوشبختی

در ریاضی به معنای کامل کننده است

تکمیل= اتمام

اتمام، خاتمه

در voipبه معنی� برگشت زنگ� می باشد

روند اجرا/انجام


واژه پارسی ( فَرَزَفتن ) برابر با ( پایان یافتن، تکمیل شدن ) می باشد. ( بن آینده:فَرَزَم )
واژه پارسی ( فَرَزافتن ) برابر با ( پایان دادن، تکمیل کردن ) می باشد. ( بن آینده:فَرَزام )
منبع:فعل ها در پارسی میانه
واژه پیشنهادی برای ( complement ) در ریاضی به معنای متمم و تکمیل کننده:فَرزامان یا فَرزامنده
واژه پیشنهادی برای ( completion ) :فرزامِش
منبع:فعل ها در پارسی میانه

مسابقه - رقابت - کامل کردن - اتمام


کلمات دیگر: