متاثر کننده، سوهش انگیز، تحت تاثیر قرار دهنده، رقت انگیز، موثر، گیرنده، سوزناک، درباره
touching
متاثر کننده، سوهش انگیز، تحت تاثیر قرار دهنده، رقت انگیز، موثر، گیرنده، سوزناک، درباره
انگلیسی به فارسی
موثر،رقت انگیز،گیرنده،سوزناک،درباره
لمس کردن، زدن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: arousing feelings of sympathy or tenderness; moving.
• مترادف: affecting, moving, poignant
• مشابه: emotional, pathetic, pitiful, plaintive, powerful, sentimental, stirring, tearful
• مترادف: affecting, moving, poignant
• مشابه: emotional, pathetic, pitiful, plaintive, powerful, sentimental, stirring, tearful
- The charity issued a touching appeal for donations this Christmas.
[ترجمه ترگمان] این موسسه خیریه در کریسمس یک درخواست جالب برای اهدا کرد
[ترجمه گوگل] این خیریه درخواست تجدیدنظر برای اهدای این کریسمس را صادر کرد
[ترجمه گوگل] این خیریه درخواست تجدیدنظر برای اهدای این کریسمس را صادر کرد
- I found it touching how he remembered me after all these years.
[ترجمه saeed] من تحت تاثیر قرار گرفتم که اون چگونه بعد از این همه سال من را به یاد دارد
[ترجمه Ali] اینکه او پس از اینهمه سال مرا به خاطر آورد، مرا تحت تاثیر قرار داد.
[ترجمه ترگمان] بعد از این همه سال، آن را لمس کردم[ترجمه گوگل] من متوجه شدم که چطور او را بعد از این همه سال به یاد آوردم
- The touching poem her daughter wrote for her brought joyful tears to her eyes.
[ترجمه nahid] شعرهای تاثیرگذلری که دخترش برای او نوشته بود اشک شوق برچشمانش اورد
[ترجمه ترگمان] The که دخترش برایش می نوشت اشک شادی از چشمانش سرازیر می شد[ترجمه گوگل] شعر لمس دخترش نوشت: برای اشک های شادابی خود را به چشمانش آورد
• (2) تعریف: in contact.
• مترادف: adjoining, contiguous, tangent
• مشابه: abutting, conterminous, coterminous
• مترادف: adjoining, contiguous, tangent
• مشابه: abutting, conterminous, coterminous
- touching surfaces
[ترجمه ترگمان] سطوح تماس
[ترجمه گوگل] سطوح لمس کردن
[ترجمه گوگل] سطوح لمس کردن
حرف اضافه ( preposition )
مشتقات: touchingly (adv.)
مشتقات: touchingly (adv.)
• : تعریف: with reference to; concerning.
• مترادف: about, concerning, regarding
• مشابه: anent, as regards, in re
• مترادف: about, concerning, regarding
• مشابه: anent, as regards, in re
- He was uneasy about questions touching his financial situation.
[ترجمه ترگمان] درباره مسائل مالی او نگران بود
[ترجمه گوگل] او در مورد سوالاتی که به وضعیت مالی او مربوط می شود ناراحت بود
[ترجمه گوگل] او در مورد سوالاتی که به وضعیت مالی او مربوط می شود ناراحت بود
• moving, stirring, pathetic
something that is touching makes you feel sad or sympathetic.
something that is touching makes you feel sad or sympathetic.
مترادف و متضاد
affecting, moving emotionally
Synonyms: compassionate, emotive, heartbreaking, heart-rending, impressive, melting, mind-blowing, pathetic, piteous, pitiable, pitiful, poignant, responsive, sad, stirring, stunning, sympathetic, tear-jerking, tender, wistful
Antonyms: unaffecting, unmoving
جملات نمونه
1. a book touching every aspect of rural life
کتابی که به کلیه ی جنبه های زندگی روستایی می پردازد.
2. he got close but funked touching the snake
او نزدیک شد ولی از دست زدن به مار چندشش شد.
3. he has the mannerism of touching his ears when he talks
او عادت دارد موقع حرف زدن گوش هایش را لمس بکند.
4. Yesterday once more,memory,raining,snowing smiling are touching my heart.
[ترجمه ترگمان]دیروز یک بار دیگر، حافظه، باران، برف می بارید، به قلب من دست می زد
[ترجمه گوگل]دیروز بار دیگر، حافظه، باران، لبخند برف، دلم را لمس می کنند
[ترجمه گوگل]دیروز بار دیگر، حافظه، باران، لبخند برف، دلم را لمس می کنند
5. Touching something soft, I sprang quickly back.
[ترجمه ترگمان]با حالتی ملایم به سرعت از جا پریدم
[ترجمه گوگل]لمس کردن چیزی نرم، به سرعت به عقب برگشتم
[ترجمه گوگل]لمس کردن چیزی نرم، به سرعت به عقب برگشتم
6. The thought of him touching her filled her with deep loathing.
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به او با نفرت آمیخته به بیزاری او را پر کرده بود
[ترجمه گوگل]فکر او را با دست زدن به او پر از او با خشم عمیق
[ترجمه گوگل]فکر او را با دست زدن به او پر از او با خشم عمیق
7. She is most powerful and touching when she writes about the student movement in the old days.
[ترجمه ترگمان]او زمانی که در مورد جنبش دانشجویی در روزه ای قدیم می نویسد، بسیار قدرتمند و گیرا خواهد بود
[ترجمه گوگل]وقتی که او در مورد جنبش دانشجویی در روزهای گذشته می نویسد، او قدرتمند و لمس است
[ترجمه گوگل]وقتی که او در مورد جنبش دانشجویی در روزهای گذشته می نویسد، او قدرتمند و لمس است
8. When touching something hot,he whipped his hand away at once.
[ترجمه ترگمان]وقتی دست به چیزی گرم زد، دستش را به سرعت دور کرد
[ترجمه گوگل]وقتی به چیزی داغی دست زد، دستش را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]وقتی به چیزی داغی دست زد، دستش را از هم جدا کرد
9. The virus is not passed on through touching or shaking hands.
[ترجمه ترگمان]ویروس از طریق لمس کردن یا دست دادن دست نیست
[ترجمه گوگل]ویروس از طریق دست زدن به دست یا دست کشیدن از دست نمی رود
[ترجمه گوگل]ویروس از طریق دست زدن به دست یا دست کشیدن از دست نمی رود
10. Hey, leave off! I hate people touching my hair.
[ترجمه ترگمان]! هی، ولم کن متنفرم از اینکه مردم موهام رو لمس کنن
[ترجمه گوگل]هی، ترک! من از مردم لمس موهایم نفرت دارم
[ترجمه گوگل]هی، ترک! من از مردم لمس موهایم نفرت دارم
11. One of the branches was just touching thewater.
[ترجمه ترگمان]یکی از شاخه ها در حال لمس کردن آب بود
[ترجمه گوگل]یکی از شاخه ها فقط آب را لمس کرد
[ترجمه گوگل]یکی از شاخه ها فقط آب را لمس کرد
12. My fingers are beginning to prick after touching that paste.
[ترجمه ترگمان]بعد از لمس آن خمیر، انگشت هایم کم کم شروع به نیش زدن می کنند
[ترجمه گوگل]انگشتان من بعد از دست زدن به این خمیر، شروع به خرد شدن می کنند
[ترجمه گوگل]انگشتان من بعد از دست زدن به این خمیر، شروع به خرد شدن می کنند
13. He gave a touching valediction at graduation.
[ترجمه ترگمان]مراسم فارغ التحصیلی را هنگام فارغ التحصیلی به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او فارغ التحصیلی را وحشت زده کرد
[ترجمه گوگل]او فارغ التحصیلی را وحشت زده کرد
14. I find his devotion to her rather touching.
[ترجمه ترگمان]صمیمیت او را نسبت به او حس می کنم
[ترجمه گوگل]من فریب خود را به او می رسانم
[ترجمه گوگل]من فریب خود را به او می رسانم
15. Touching the wires means instant death.
[ترجمه ترگمان]با رسیدن به سیم ها به معنی مرگ ناگهانی است
[ترجمه گوگل]دست زدن به سیم ها به معنای مرگ فوری است
[ترجمه گوگل]دست زدن به سیم ها به معنای مرگ فوری است
16. "You're burning up!" she said, touching his forehead.
[ترجمه ترگمان]! تو داری می سوزی در حالی که پیشانیش را لمس می کرد، گفت:
[ترجمه گوگل]'شما در حال سوختن است!' او گفت، لمس پیشانی او
[ترجمه گوگل]'شما در حال سوختن است!' او گفت، لمس پیشانی او
پیشنهاد کاربران
its a touching pic
این ی عکس پر احساس یا رفت انگیز
این ی عکس پر احساس یا رفت انگیز
احساس هم دردی و ناراحتی
your loyalty is very touching
your loyalty is very touching
تاثیر گذار، موثر، سوزناک
تاثیر گذار
تمرین لمس توپ درفوتبال
لمس
لمس کردن
و در همه جا کا ر برد دارد . کلید پیانو . . سیم گیتار . لمس صفه تلفن همراه یا تاچ اسکرین
لمسی تاچ اسپوند
یا با انگشت لمس کردن . فینگر تاچ پس بنده فکر میکنم لمس میکند به تاچینگ نزدیک تر است ودر یک جمله معنی خود را پیدا میکند
لمس کردن
و در همه جا کا ر برد دارد . کلید پیانو . . سیم گیتار . لمس صفه تلفن همراه یا تاچ اسکرین
لمسی تاچ اسپوند
یا با انگشت لمس کردن . فینگر تاچ پس بنده فکر میکنم لمس میکند به تاچینگ نزدیک تر است ودر یک جمله معنی خود را پیدا میکند
منم اول که این کلمه رو دیدم فک کردم میشه لمس کردن اما معنای موثر و تاثیر گذار رو داره البته با توجه به متنی که داریم در ترجمه میتونه معنای متفاوتی داشته باشه 😊
فیلم متاثر کننده ، گیرا و درگیرکننده
متاثر کننده ، تاثیر گذار ، در برخی موارد سوزناک و غم ناک یا نازاحت کننده
It was a star - studded cast so that’s no surprising . And it was so touching.
It was a star - studded cast so that’s no surprising . And it was so touching.
هرچند به جمله ما بستگی دارد اما معنای اصلی این کلمه موثر و تاثیر گزار هست.
کلمات دیگر: