1. i listened to their disputes and tried to interpose on behalf of the old man
به مشاجره های آنها گوش دادم و سعی کردم از سوی پیرمرد وساطت کنم.
2. She interposed herself between the general and his wife.
[ترجمه ترگمان]بین ژنرال و زنش دخالت کرد
[ترجمه گوگل]او بین خودش و همسرش تعامل داشت
3. Police had to interpose themselves between the two rival groups.
[ترجمه ترگمان]پلیس باید در میان این دو گروه رقیب مداخله کند
[ترجمه گوگل]پلیس مجبور بود که خود را بین دو گروه رقیب قرار دهد
4. He quickly interposed himself between Mel and the doorway.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت بین مل و در وارد شد
[ترجمه گوگل]او به سرعت بین ملا و دروازه قرار گرفت
5. The reporter interposed a few questions into the minister's speech.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر چند سوال در سخنرانی وزیر دخالت کرد
[ترجمه گوگل]خبرنگار چندین سؤال را در سخنرانی وزیر معرفی کرد
6. 'That might be difficult,' interposed Regina.
[ترجمه ترگمان]رجینا حرف او را قطع کرد و گفت: ممکن است کار دشواری باشد
[ترجمه گوگل]'این ممکن است دشوار باشد،' رجینا قرار گرفت
7. The work interposes a glass plate between two large circular mirrors.
[ترجمه ترگمان]کار یک بشقاب شیشه ای بین دو آینه گرد بزرگ بود
[ترجمه گوگل]این کار یک صفحه شیشه ای را بین دو آینه دایره ای بزرگ قرار می دهد
8. He interposed between the two women who were quarrelling.
[ترجمه ترگمان]بین دو زن که با هم جر و بحث می کردند، حرف او را قطع کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]او بین دو زن که در حال نزاع بودند قرار گرفت
9. 'But how do you know that?' he interposed.
[ترجمه ترگمان]اما تو از کجا می دونی؟ آقای نای تلی حرف او را قطع کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]اما چطور می دانید؟ او تعویض کرد
10. From here they can move forward to interpose themselves when the enemy is too close.
[ترجمه ترگمان]از اینجا، وقتی که دشمن بسیار نزدیک است، می توانند به جلو حرکت کنند
[ترجمه گوگل]از این جا آنها می توانند به جلو حرکت کنند تا زمانی که دشمن بیش از حد نزدیک است، خود را تحمل کند
11. "That might be difficult," interposed Mrs. Flavell.
[ترجمه ترگمان]خانم Flavell حرف او را قطع کرد و گفت: ممکن است کار سختی باشد
[ترجمه گوگل]خانم فلاول، 'این ممکن است دشوار باشد'
12. Neutral density filters should then be interposed to reduce light intensity.
[ترجمه ترگمان]سپس فیلتر تراکم خنثی باید برای کاهش شدت نور وارد شود
[ترجمه گوگل]سپس فیلترهای چگالی خنثی برای کاهش شدت نور، تعویض می شوند
13. Between head and pillow, a hard rectangle was interposed, the marbled cardboard of a notebook, sea-green.
[ترجمه ترگمان]میان سر و بالش، یک مستطیل سخت در میان حرفش دوید و مقوا جلد مرمرین و سبز رنگ در میان حرفش دوید
[ترجمه گوگل]بین سر و بالش، یک مستطیل سخت قرار داده شد، کارتن مرمر از یک نوت بوک، دریا سبز
14. Don't interpose in the matter.
[ترجمه ترگمان]در این مورد دخالت نکن
[ترجمه گوگل]در این موضوع دخالت نکن