کلمه جو
صفحه اصلی

snowmobile


معنی : اتومبیل برفی، اتومبیل مخصوص حرکت روی برف
معانی دیگر : ماشین برف پیما (که معمولا به جای چرخ زنجیر دارد)

انگلیسی به فارسی

اتومبیل برفی، اتومبیل مخصوص حرکت روی برف


اتومبیل مخصوص حرکت روی برف، اتومبیل برفی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small powered vehicle that is capable of traveling through or over snow.

• vehicle made to be driven on snow
small vehicle used for traveling on snow

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] برفرو

مترادف و متضاد

اتومبیل برفی (اسم)
electromobile, snowmobile

اتومبیل مخصوص حرکت روی برف (اسم)
snowmobile

جملات نمونه

1. Snowmobile brigades delivered food and medicine.
[ترجمه ترگمان]واحدهای snowmobile غذا و دارو را تحویل دادند
[ترجمه گوگل]تانک های برفی موظف به غذا و دارو هستند

2. In the Midwest, snowmobile brigades delivered food and medicine.
[ترجمه ترگمان]در غرب میانه، ماشین های برفی مواد غذایی و دارو را تحویل دادند
[ترجمه گوگل]در میدوید، تیپ های برفی حمل و نقل غذا و دارو را تحویل دادند

3. Anyone can operate a snowmobile, but it takes some guidance to keep them under control.
[ترجمه ترگمان]هر کسی می تواند یک اتومبیل برفی را اجرا کند، اما راهنمایی برای نگه داشتن آن ها تحت کنترل دارد
[ترجمه گوگل]هر کسی می تواند یک ماشین برف را اداره کند، اما بعضی از راهنمایی ها برای نگه داشتن آنها تحت کنترل است

4. Ski equipment, clothes and snowmobiles are available for rent on-site, and ski lessons are offered.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات اسکی، لباس ها و snowmobiles برای اجاره در محل در دسترس هستند و درس های اسکی ارایه می شود
[ترجمه گوگل]تجهیزات اسکی، لباس و وسایل نقلیه برفی برای اجاره در محل، و درس های اسکی ارائه می شود

5. Track: jointed belt that moves the snowmobile forwards.
[ترجمه ترگمان]شیار: کمربندی jointed که متحرک را به جلو حرکت می دهد
[ترجمه گوگل]دنبال کمربند متحرک که حرکت برف را به جلو ادامه می دهد

6. Activities include snowmobile trips, northern lights tours, and dog sled tours.
[ترجمه ترگمان]فعالیت ها شامل سفره ای اکتشافی، تورهای چراغ های شمال، و تورهای شکار سگ می شوند
[ترجمه گوگل]فعالیت ها شامل سفرهای برف، سفرهای نور شمالی و تورهای سورتمه سورتمه است

7. It's a snowmobile, a loud, polluting conveyance that zips quickly over snow and ice.
[ترجمه ترگمان]ماشین snowmobile، یک وسیله نقلیه بزرگ، که سریع و سریع بر روی برف و یخ بوجود امده است
[ترجمه گوگل]این یک اتومبیل برفی، یک وسیله حمل و نقل آلودگی با صدای بلند است که به سرعت بر روی برف و یخ فرسوده می شود

8. Handlebars: metal tube used to steer the snowmobile.
[ترجمه ترگمان]handlebars: لوله فلزی که برای هدایت اتومبیل برفی استفاده می شود
[ترجمه گوگل]لوله فلزی Handlebars برای هدایت اتومبیل برفی استفاده می شود

9. Kate, roared with delight, as William took the snowmobile controls.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ویلیام داشت the را کنترل می کرد، کیت با خوشحالی غرشی کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]کیت، با لذت رنجید، همانطور که ویلیام کنترلهای برف را انجام داد

10. You can also ride an actual Antarctic snowmobile known as a Hagglund.
[ترجمه ترگمان]شما همچنین می توانید با اتومبیل برفی قطب جنوب واقعی که به عنوان a شناخته می شود حرکت کنید
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید یک ماشین برف واقعی قطب جنوب شناخته شده به عنوان Hagglund سوار شوید

11. TEAM and the snowmobile industry developed symbiotically in the 1960's.
[ترجمه ترگمان]تیم متحرک و صنعت برفی در دهه ۱۹۶۰ symbiotically را توسعه دادند
[ترجمه گوگل]تیم و صنایع اتومبیل برفی در دهه 1960 با یکدیگر همزیستی داشتند

12. Tent camps are set up, always within sight of spectacular mountain scenery, and daily searches are made by snowmobiles.
[ترجمه ترگمان]اردوگاه های چادر همیشه با دیدن مناظر تماشایی کوهستانی برپا می شوند و جستجوهای روزانه توسط snowmobiles انجام می شود
[ترجمه گوگل]اردوگاه های چادر راه اندازی شده، همیشه در معرض دید مناظر کوهستانی دیدنی و جذاب هستند و جستجوهای روزانه توسط وسایل نقلیه برفی انجام می شود

13. Nearly half of the reported incidents involved falls off the snowmobile or collisions with another snowmobile.
[ترجمه ترگمان]نزدیک به نیمی از رویداده ای گزارش شده مربوط به متحرک برفی یا برخورد با اتومبیل برفی دیگر
[ترجمه گوگل]تقریبا نیمی از حوادث گزارش شده مربوط به اتومبیل برفی یا برخورد اتومبیل با یک ماشین برف است

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. Cab: cover of engine compartment at the front of a snowmobile.
[ترجمه ترگمان]تاکسی، کوپه موتور، جلوی یک جت اسکی
[ترجمه گوگل]پوشش کابین محفظه موتور در مقابل یک ماشین برفی

پیشنهاد کاربران

خودروی برفی ، ماشین برفی ، موتور برفی

اتومبیل برفی

ماشین در قطب

ماشین قطبی


a small motor that moves overs snow


کلمات دیگر: