بسیار، خیلی، به طور وحشتناک، ترسناکانه، بطور مخوف، سخت، زیاد
terribly
بسیار، خیلی، به طور وحشتناک، ترسناکانه، بطور مخوف، سخت، زیاد
انگلیسی به فارسی
ترسناکانه،بطور مخوف،سخت،زیاد
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• (1) تعریف: very poorly.
- I think I did terribly on the test.
[ترجمه حنانه] من فکر می کنم در آزمون وحشتناک عمل کردم
[ترجمه ماهور] من فکر می کنم آزمون را خیلی سخت دادم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم توی امتحان خیلی کار کردم[ترجمه گوگل] من فکر می کنم به شدت در آزمون امتحان کردم
• (2) تعریف: extremely; very.
- You have been terribly kind to me.
[ترجمه ترگمان] تو برای من خیلی لطف کردی
[ترجمه گوگل] شما برای من بسیار وحشتناک است
[ترجمه گوگل] شما برای من بسیار وحشتناک است
• awfully; dreadfully; in an intimidating manner, frighteningly
you use terribly to emphasize the extent or degree of something.
you use terribly to emphasize the extent or degree of something.
مترادف و متضاد
very
Synonyms: awfully, badly, decidedly, desperately, discouragingly, disturbingly, drastically, dreadfully, exceedingly, extremely, fearfully, frightfully, gravely, greatly, highly, horribly, intensely, markedly, mightily, much, notoriously, remarkably, seriously, staggeringly, thoroughly, unbelievably, unfortunately, unhappily
Antonyms: little
جملات نمونه
1. i am terribly sorry!
خیلی متاسفم !
2. it lightninged terribly last night
دیشب آسمان به شدت برق می زد.
3. Miracles sometimes occur, but one has to work terribly for them.
[ترجمه ترگمان]معجزات گاهی اتفاق می افتد، اما آدم باید خیلی برای آن ها کار کند
[ترجمه گوگل]معجزه ها گاهی اوقات رخ می دهند، اما باید برای آنها بسیار وحشتناک باشد
[ترجمه گوگل]معجزه ها گاهی اوقات رخ می دهند، اما باید برای آنها بسیار وحشتناک باشد
4. Miracles sometimes occur, but one has to work terribly hard for them.
[ترجمه ترگمان]معجزات گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آن ها سخت کار کند
[ترجمه گوگل]معجزه ها گاهی اوقات رخ می دهند، اما باید برای آنها سخت و سخت کار کرد
[ترجمه گوگل]معجزه ها گاهی اوقات رخ می دهند، اما باید برای آنها سخت و سخت کار کرد
5. Tomato sauce stains terribly - it's really difficult to get it out of clothes.
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت است که آن را از لباس بیرون بیاورید
[ترجمه گوگل]سس گوجه فرنگی به شدت رنگ می زند - بسیار سخت است که از لباس خارج شود
[ترجمه گوگل]سس گوجه فرنگی به شدت رنگ می زند - بسیار سخت است که از لباس خارج شود
6. She's got a terribly guilty conscience about it.
[ترجمه ترگمان]او وجدان وحشتناکی در این مورد دارد
[ترجمه گوگل]او وجدان وحشتناکی در مورد آن دارد
[ترجمه گوگل]او وجدان وحشتناکی در مورد آن دارد
7. He's terribly finicky about his food.
[ترجمه ترگمان]اون به طرز وحشتناکی در مورد غذا هاش فکر می کنه
[ترجمه گوگل]او در مورد غذای او بسیار وحشی است
[ترجمه گوگل]او در مورد غذای او بسیار وحشی است
8. Some people are so terribly insincere you can never tell if they are telling the truth.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم چنان insincere که هیچ وقت نمی توانی بگویی راست می گوید یا نه
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم خیلی محتاط هستند، هرگز نمیتوانید بگویید که آیا حقیقت را میگویند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم خیلی محتاط هستند، هرگز نمیتوانید بگویید که آیا حقیقت را میگویند
9. I'm terribly sorry-did I hurt you?
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم - ناراحتت کردم؟
[ترجمه گوگل]من به شدت متاسفم- آیا به شما صدمه زده بودم؟
[ترجمه گوگل]من به شدت متاسفم- آیا به شما صدمه زده بودم؟
10. The form was terribly complicated and I had a lot of trouble with it.
[ترجمه ترگمان]این شکل خیلی پیچیده بود و من با آن مشکل داشتم
[ترجمه گوگل]فرم شدیدا پیچیده بود و من با آن مشکل زیادی داشتم
[ترجمه گوگل]فرم شدیدا پیچیده بود و من با آن مشکل زیادی داشتم
11. I'm terribly sorry to have kept you waiting.
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم که منتظرت گذاشتم
[ترجمه گوگل]من به شدت متاسفم که شما را در انتظار نگه داشته است
[ترجمه گوگل]من به شدت متاسفم که شما را در انتظار نگه داشته است
12. It's terribly noisy living near the airport; planes are coming over all the time.
[ترجمه ترگمان]خیلی سر و صدا در نزدیکی فرودگاه است؛ هواپیماها همیشه در حال آمدن هستند
[ترجمه گوگل]این بسیار پر سر و صدا در نزدیکی فرودگاه زندگی می کند؛ هواپیما در تمام طول زمان می آید
[ترجمه گوگل]این بسیار پر سر و صدا در نزدیکی فرودگاه زندگی می کند؛ هواپیما در تمام طول زمان می آید
13. I'm terribly sorry?I clean forgot to give your brother the message.
[ترجمه ترگمان]واقعا متاسفم؟ یادم رفته بود که پیغام برادرت رو بدم
[ترجمه گوگل]من به شدت متاسفم؟ من تمیز را فراموش کرده اید برادر خود را به پیام
[ترجمه گوگل]من به شدت متاسفم؟ من تمیز را فراموش کرده اید برادر خود را به پیام
14. She was terribly possessive of our eldest son.
[ترجمه ترگمان]او خیلی به پسر ارشد ما تعلق داشت
[ترجمه گوگل]او از پسر ارشد ما بسیار وفادار بود
[ترجمه گوگل]او از پسر ارشد ما بسیار وفادار بود
15. I felt terribly sad about it.
[ترجمه ترگمان]خیلی از این موضوع ناراحت بودم
[ترجمه گوگل]احساس کردم وحشت زده در مورد آن غمگین است
[ترجمه گوگل]احساس کردم وحشت زده در مورد آن غمگین است
16. It's terribly important for parents to be consistent.
[ترجمه ترگمان]این برای والدین بسیار مهم است که با آن ها سازگار باشند
[ترجمه گوگل]برای والدین بسیار سازگار است
[ترجمه گوگل]برای والدین بسیار سازگار است
I am terribly sorry!
خیلی متأسفم!
پیشنهاد کاربران
به طور وحشناکی ( زیادی )
They beat me terribly: آنها به شدت ( به طرز وحشتناکی ) مرا کتک زدند
وخیم بودن
به شدتterribly
درود به همگی. . .
Terribly به معنی very به عنوان قید قبل از صفات منفی ( نه صفات مثبت ) در مکالمات استفاده میگردد. . . مثال:
Terribly sorry. . . . . terribly disappointed
Terribly به معنی very به عنوان قید قبل از صفات منفی ( نه صفات مثبت ) در مکالمات استفاده میگردد. . . مثال:
Terribly sorry. . . . . terribly disappointed
کلمات دیگر: