کلمه جو
صفحه اصلی

marginalise


(verb transitive) ناچیز شمردن، نادیده گرفتن، کنار گذاشتن، کنار زدن، منزوی کردن، به حاشیه راندن

انگلیسی به فارسی

ناچیز شمردن، نادیده گرفتن، کنار گذاشتن، کنار زدن، منزوی کردن، به حاشیه راندن


انگلیسی به انگلیسی

• put in a position of secondary importance; keep a person or something away from the center of attention or power; treat as marginal (also marginalize)

جملات نمونه

1. Women are caught in a double bind, marginalised in the community if they are not wives and mothers, under excessive pressure to be perfect if they are.
[ترجمه ترگمان]زنان در یک پیوند دوگانه گرفتار می شوند، در جامعه به حاشیه رانده می شوند اگر همسران و مادران نباشند، تحت فشار بیش از حد برای کامل بودن در صورتی که باشند
[ترجمه گوگل]اگر زنان و زنان همسن و مادران تحت فشار بیش از حد کامل باشند، در صورت وجود، زنان در دو طرف درگیر می شوند، که در اجتماع محروم مانده اند

2. Left-wing dissidents have been emasculated and marginalised.
[ترجمه ترگمان]مخالفان جناح چپ، آخته شده اند و به حاشیه رانده شده اند
[ترجمه گوگل]مخالفان چپ مخالف و محروم شده اند

3. We must not disable or marginalise them in a society that increasingly seems interested only in the successful.
[ترجمه ترگمان]ما نباید آن ها را در جامعه ای که به طور فزاینده ای به موفقیت علاقه مند هستند، غیرفعال یا اخراج کنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید آنها را در یک جامعه غیرفعال یا حاشیه نشینی کنیم که به طور فزاینده به نظر می رسد تنها در موفقیت موفق شود

4. But by marginalising its rusticity thus, Emmerdale's producers showed a disregard for what people want from their televisual Yorkshire.
[ترجمه ترگمان]اما با marginalising rusticity، تولیدکنندگان Emmerdale نسبت به آنچه مردم از televisual Yorkshire می خواهند بی توجهی کردند
[ترجمه گوگل]بهمین خاطر تولید کننده های Emmerdale با نادیده گرفتن روستایی خود، نادیده گرفتن آنچه را که مردم از یورکشایر در تلویزیون می خواهند، نادیده می گیرند

5. Council tenants become more and more marginalised as the better-off tenants are encouraged, by generous discounts, to buy their homes.
[ترجمه ترگمان]مستاجران این شورای بیش از پیش به حاشیه رانده می شوند زیرا مستاجران اخراج شده، با تخفیف سخاوتمندانه ای برای خرید خانه های خود تشویق می شوند
[ترجمه گوگل]مستاجران شورایاری بیشتر و بیشتر محروم می شوند، زیرا مستاجران بهتر، با تخفیف های سخاوتمندانه، برای خرید خانه هایشان تشویق می شوند

6. In so doing, politicians seem intent on marginalising the Beveridge inheritance and reinforcing social divisions.
[ترجمه ترگمان]در انجام این کار، به نظر می رسد که سیاستمداران قصد دارند میراث Beveridge و بخش های اجتماعی را تقویت کنند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، سیاستمداران به نظر می رسد قصد دارند تا میراث بویرجین را کنار بگذارند و اختلافات اجتماعی را تقویت کنند

7. A further cause of marginalising such programmes is the problem of ghetto hours.
[ترجمه ترگمان]دلیل بیشتر این قبیل برنامه ها، مشکل of ساعت است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از دلایل حاشیه راندن چنین برنامه هایی، مسأله ساعت های محله یهودی نشین است

8. The area became marginalised, cut off from the hub of business activity across the river.
[ترجمه ترگمان]این ناحیه به حاشیه رانده شد و از مرکز فعالیت های تجاری در سراسر رودخانه قطع شد
[ترجمه گوگل]این منطقه به حاشیه رانده شد و از مرکز فعالیت تجاری در سراسر رودخانه قطع شد

9. Post-demonstration coverage also marginalised the political content, focusing, instead, on the activities of the violent minority.
[ترجمه ترگمان]پوشش پس از تظاهرات همچنین محتوای سیاسی را به حاشیه رانده و بجای آن بر فعالیت های اقلیت خشونت بار تمرکز کرد
[ترجمه گوگل]پوشش پس از تظاهرات نیز محتوا سیاسی را به حاشیه رانده است، و تمرکز آن بر فعالیت های اقلیت خشونت آمیز است

10. The question of how to empower those people marginalised through disabilities and learning difficulties is, thus, a central one.
[ترجمه ترگمان]پرسش این است که چگونه افرادی را که از طریق معلولیت به حاشیه رانده شده اند و مشکلات یادگیری را به حاشیه رانده و در نتیجه یک مشکل اصلی است
[ترجمه گوگل]بنابراین سوال این است که چگونه توانمندسازی افراد دارای معلولیت و مشکلات یادگیری به حاشیه رانده شده است، بنابراین یک مرکز اصلی است

11. Just as American capitalism was able to marginalise oppositional structures at home, so with the running down of public cultures abroad it has been able to penetrate into new markets.
[ترجمه ترگمان]درست همانطور که سرمایه داری آمریکایی قادر بود ساختارهای متضاد خود را در خانه مهار کند، بنابراین با پایین رفتن فرهنگ های عمومی در خارج از کشور قادر به نفوذ به بازارهای جدید بوده است
[ترجمه گوگل]درست همانطور که سرمایه داری آمریکا توانست ساختارهای مخالفان را در خانه مانع کند، بنابراین با سقوط فرهنگ های عمومی در خارج از کشور، توانست به بازارهای جدید نفوذ کند

12. Criminology, like crime control, tends to focus on males and marginalise females or render them invisible.
[ترجمه ترگمان]Criminology، مانند کنترل جرم، متمایل به تمرکز بر روی نرها و marginalise ماده ها هستند و یا آن ها را نامریی می کنند
[ترجمه گوگل]جرم شناسی، مانند کنترل جرم، تمایل دارد تا روی مردان تمرکز کند و زنان را به حاشیه رانده یا آنها را نامرئی کند

13. Being able to satisfy their need s and fulfilment in this way has help marginalise the need. for religion.
[ترجمه ترگمان]قادر بودن برای ارضای نیازها و تحقق بخشیدن به این روش، به رفع نیاز کمک می کند برای مذهب
[ترجمه گوگل]قادر به برآورده ساختن نیازهای خود و تحقق این هدف، به نادیده گرفتن نیاز نیاز دارد برای دین

14. Today, these communities have no autonomy but are isolated, marginalised and discriminated against.
[ترجمه ترگمان]امروز، این جوامع فاقد خودمختاری هستند، اما منزوی هستند، به حاشیه رانده می شوند و مورد تبعیض قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]امروزه این جوامع دارای خودمختاری نیستند، اما منحصر به فرد، حاشیه نشین و تبعیض علیه هستند

15. But most of this growing population is poor and marginalised, even before disaster strikes.
[ترجمه ترگمان]اما بیشتر این جمعیت رو به رشد، حتی قبل از حملات به فجایع، ضعیف و حاشیه ای است
[ترجمه گوگل]اما بیشتر این جمعیت رو به رشد، حتی قبل از وقوع حادثه، ضعیف و حاشیه نشین است

پیشنهاد کاربران

کم اهمیت شدن
به حاشیه رانده شدن


کلمات دیگر: