کلمه جو
صفحه اصلی

schoolchild


کودک دبستانی

انگلیسی به فارسی

کودک دبستانی


دانش آموز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: schoolchildren
• : تعریف: a child attending school.

• child who is a student, child that attends school
schoolchildren are children who go to school.

جملات نمونه

1. 27 schoolchildren were injured in the blast.
[ترجمه ترگمان]در این انفجار ۲۷ دانش آموز زخمی شدند
[ترجمه گوگل]27 دانش آموز در انفجار زخمی شدند

2. All the schoolchildren ran about on the playground.
[ترجمه ترگمان]همه بچه های مدرسه ای در زمین بازی می دویدند
[ترجمه گوگل]تمام دانش آموزان در مورد زمین بازی صحبت کردند

3. The playing fields were off limits to the school-children during the winter months.
[ترجمه ترگمان]زمین های بازی در طول ماه های زمستان محدود به مدرسه می شدند
[ترجمه گوگل]زمین های بازی در ماه های زمستان محدود به کودکان مدرسه بود

4. His facial contortions amused the audience of schoolchildren.
[ترجمه ترگمان]پیچ وتاب چهره او حضار را سرگرم کرد
[ترجمه گوگل]ترس های صورت او مخاطبان دانش آموزان را سرگرم کردند

5. He was caught pushing heroin to schoolchildren.
[ترجمه ترگمان]او با هل دادن هروئین به بچه های مدرسه ای دستگیر شد
[ترجمه گوگل]هروئین او را به دانش آموزان کشانده بود

6. Every day the schoolchildren pledge an oath of allegiance to their country.
[ترجمه ترگمان]هر روز بچه های مدرسه ای سوگند وفاداری به کشورشان را می دهند
[ترجمه گوگل]هر روز دانش آموزان متعهد به وفاداری به کشور خود می کنند

7. Our boss treats us all like naughty schoolchildren.
[ترجمه ترگمان]رئیس ما مثل بچه های دبستانی با ما رفتار می کنه
[ترجمه گوگل]رئیس ما ما را مانند دانش آموزان شیطانی رفتار می کند

8. Children who go to school are schoolchildren.
[ترجمه ترگمان]کودکانی که به مدرسه می روند دانش آموزان هستند
[ترجمه گوگل]کودکانی که به مدرسه می روند دانش آموز هستند

9. Schoolchildren from city schools can get a taste of the countryside first-hand.
[ترجمه ترگمان]بچه های مدرسه ای از مدارس شهر می توانند طعم حومه شهر را بچشند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان مدارس شهر می توانند طعم روستایی را از دست ببرند

10. The schoolchildren were told to walk in single file.
[ترجمه ترگمان]به دانش آموزان گفته شد که در یک پرونده قدم بزنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به مدرسه می رفتند که در پرونده تک تک کار کنند

11. Schoolchildren must be taught to deal with dangerous situations .
[ترجمه ترگمان]بچه های مدرسه ای باید یاد بگیرند که با وضعیت های خطرناک کنار بیایند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید با شرایط خطرناک مقابله کنند

12. All the schoolchildren ran about in the playground.
[ترجمه ترگمان]همه بچه های مدرسه ای در زمین بازی می دویدند
[ترجمه گوگل]تمام دانش آموزان در زمین بازی به سر می بردند

13. He was arrested for pushing drugs to schoolchildren.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رساندن مواد مخدر به بچه های مدرسه ای دستگیر شد
[ترجمه گوگل]او برای فشار دادن مواد مخدر به دانش آموزان دستگیر شد

14. There is great pressure on schoolchildren to conform.
[ترجمه ترگمان]فشار زیادی بر روی بچه های مدرسه ای برای مطابقت وجود دارد
[ترجمه گوگل]فشار بر دانش آموزان برای مطابقت وجود دارد

15. Last year I had an audience of schoolchildren and they laughed at everything.
[ترجمه ترگمان]سال گذشته من جمعیتی از دانش آموزان داشتم و آن ها به همه چیز خندیدند
[ترجمه گوگل]سال گذشته من یک مخاطب از دانش آموزان داشتم و در همه چیز خندیدند


کلمات دیگر: