کلمه جو
صفحه اصلی

uninspired


بی الهام، الهام نگرفته، عاری از تازگی و لطف، بیروح، ملالت آور، کسل کننده، کسل کننده an uninspired speaker سخنران کسل کننده

انگلیسی به فارسی

بی الهام، الهام نگرفته، عاری از تازگی و لطف، بیروح، ملالت آور، کسل کننده


نا امید کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of inspired.

• not inspired, lacking motivation
someone or something that is uninspired is dull and not lively or exciting, and fails to arouse interest or enthusiasm in other people.

مترادف و متضاد

dull, unoriginal


Synonyms: bromidic, commonplace, corny, everyday, heavy-handed, humdrum, indifferent, old hat, ordinary, phoned in, ponderous, prosaic, stale, sterile, stock, uncreative, unexciting, unimaginative, unimpressed, uninspiring, uninteresting, uninventive, unmoved, yawn


Antonyms: creative, inspired, original


جملات نمونه

1. an uninspired speaker
سخنران کسل کننده

2. Food in the dining car was adequate, if uninspired.
[ترجمه ترگمان]غذا در ماشین ناهار خوری، کافی بود، و اگر به گرد و غبار تبدیل می شد
[ترجمه گوگل]غذا در ماشین ناهارخوری کافی بود، اگر آن را نداشته باشید

3. The script was singularly uninspired.
[ترجمه ترگمان]متن این متن به طور عجیبی گرد و غبار شده بود
[ترجمه گوگل]این اسکریپت به طور انحصاری بی نظیر بود

4. The uninspired prophet cut a rather lonely and ultimately inconsequential figure.
[ترجمه ترگمان]پیغمبر \"uninspired\" یک رقم نسبتا تک افتاده و در نهایت بی اهمیت را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]نبوت ناخوشایند یک شکل نسبتا یکنواخت و در نهایت غیرقابل پیشبینی را از بین می برد

5. Simon's concert was rote and uninspired.
[ترجمه ترگمان]کنسرت سیمون rote و پوچ بود
[ترجمه گوگل]کنسرت سایمون روت و بی نظیر بود

6. The current pastry department turns out workmanlike, uninspired confections that read more charmingly than they taste.
[ترجمه ترگمان]The فعلی هم با confections و uninspired که بیش از مزه آن شعر می خوانند، turns می شود
[ترجمه گوگل]بخش شیرینی کنونی، شیرینی های دست ساز و بی نظیری را که از غذای خوشمزه تر لذت می برند، تبدیل می کند

7. The faculty was undistinguished, teaching methods uninspired, and the attrition rate, of course, appalling.
[ترجمه ترگمان]استادان undistinguished، روش های تدریس، گرد و غبار، و همچنین نرخ فرسایشی، of بودند
[ترجمه گوگل]اعضای هیئت علمی از اهمیت زیادی برخوردار نبودند، روش های تدریس ناخوشایند و البته میزان خستگی، ناخوشایند بود

8. The movie's dialogue is trite and uninspired.
[ترجمه ترگمان]گفت و گوی فیلم مبتذل و uninspired است
[ترجمه گوگل]گفتگوی فیلم بیرحمانه و ناخوشایند است

9. I was left a little uninspired with his overall display although his flicks were magical.
[ترجمه ترگمان]با آن که his جادویی بود، من کمی گرد و غبار شده بودم
[ترجمه گوگل]من کمی با صفحه نمایش کامل خود را ترک کرده بودم، هر چند که فیلمهای آن جادویی بود

10. Maria Alvarez, was an uninspired student.
[ترجمه ترگمان]ماریا آلوارز، دانش آموز uninspired بود
[ترجمه گوگل]ماریا آلوارز، دانشجوی بی نظیر بود

11. She can't wait to sell her next violent, uninspired movie in China.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند منتظر فروش فیلم خشن و uninspired بعدی خود در چین بماند
[ترجمه گوگل]او نمی تواند صبر کند تا فیلم بعدی خشونت آمیز و بی نظیر خود را در چین به فروش برساند

12. Critics say the show uninspired and boring.
[ترجمه ترگمان]منتقدان می گویند که این نمایش uninspired و خسته کننده است
[ترجمه گوگل]منتقدان می گویند که نشان دادن ناخوشایند و خسته کننده است

13. There was no one who was uninspired.
[ترجمه ترگمان]کسی نبود که هیچ گرد و غبار باشد
[ترجمه گوگل]هیچ کس نبود که نخواسته باشد

14. They would have been heavy and uninspired and inclined to hate.
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی سنگین و گرد و غبار بودند و مایل به نفرت بودند
[ترجمه گوگل]آنها سنگین و ناخوشایند و تمایل به نفرت بودند

15. The production was professional but uninspired.
[ترجمه ترگمان]تولید حرفه ای بود، اما گرد و غبار بود
[ترجمه گوگل]تولید حرفه ای بود، اما ناخوشایند بود

an uninspired speaker

سخنران کسل‌کننده


پیشنهاد کاربران

کسل کننده



کلمات دیگر: