کلمه جو
صفحه اصلی

operation manager


مدیر عملیات

انگلیسی به فارسی

مدیر عملیات


انگلیسی به انگلیسی

• person who is responsible for making sure that a task is done properly

جملات نمونه

1. Details are available from area managers, regional managers or commercial operations manager Carol McGhie.
[ترجمه ترگمان]جزییات مربوط به مدیران منطقه ای، مدیران منطقه ای یا مدیر عملیات تجاری کارول McGhie است
[ترجمه گوگل]جزئیات از مدیران منطقه، مدیران منطقه ای یا مدیر کارهای تجاری کارول مک گری در دسترس هستند

2. Mr Jeremy Sparks, Phillips's operations manager, will conduct most of the auction from the hexagonal pine pulpit.
[ترجمه ترگمان]آقای Jeremy Sparks، مدیر عملیات فیلیپس، بیشتر این مزایده را از منبر گوشه ای از چوب کاج انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]آقای جرمی اسپارکس، مدیر عملیات فیلیپس، اکثر حراج را از کاخ شش ضلعی انجام خواهد داد

3. In liaison with the Operations Manager, to review database management and data preparation activities, and examine operational issues and procedures.
[ترجمه ترگمان]در رابطه با مدیر عملیات، بازبینی مدیریت پایگاه داده و فعالیت های آماده سازی داده ها، و بررسی موضوعات و رویه های عملیاتی
[ترجمه گوگل]در ارتباط با مدیر عملیات، برای بررسی مدیریت پایگاه داده و فعالیت های آماده سازی داده ها، و بررسی مسائل و مراحل عملیاتی

4. Ken joins as operations manager responsible for the marketing department.
[ترجمه ترگمان]کن به عنوان مدیر عملیات مسیول بخش بازاریابی شرکت می کند
[ترجمه گوگل]Ken به عنوان مدیر عملیات مسئول بخش بازاریابی فعالیت می کند

5. Evelyn is the operations manager who loads Savage down with bureaucratic minutiae and company rules before asking for a urine sample.
[ترجمه ترگمان](اولین)مدیر عملیات است که افراد وحشی را پیش از درخواست برای نمونه ادرار، با نکات جزئی و قوانین شرکت و قوانین شرکت مقایسه می کند
[ترجمه گوگل]Evelyn مدیر عملیاتی است که قبل از درخواست یک نمونه ادرار، با استفاده از مقررات اداری و قوانین شرکت، سوجاژ را پایین می آورد

6. Back Up Operation manager job if related concerned party is not available.
[ترجمه ترگمان]اگر طرف مربوطه مربوطه در دسترس نباشد، کار مدیر عملیات در دسترس نیست
[ترجمه گوگل]اگر کارفرما مربوط به طرف در دسترس نباشد، Back Up کار مدیر کار را انجام می دهد

7. As a means of capital operation Manager buy - out ( MBO ) has been introduced to china in 1990's. "
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۹۰، به عنوان وسیله ای برای خرید و فروش سرمایه (MBO)به چین معرفی شد \"
[ترجمه گوگل]به عنوان وسیله ای از عملیات سرمایه مدیریت خرید (MBO) در چین در سال 1990 معرفی شده است '

8. Assist operation manager to enhance and consummate supplier chain.
[ترجمه ترگمان]به مدیر عملیات کمک کنید تا زنجیره تامین کامل و کامل را ارتقا دهد
[ترجمه گوگل]مدیریت عملیات کمک به تقویت و به پایان رساندن زنجیره تامین کننده

9. Assisting sales and operation manager in developing more effective solutions field of product inventory control.
[ترجمه ترگمان]کمک به فروش و مدیر عملیات در توسعه راه حل های موثر در زمینه کنترل موجودی محصول
[ترجمه گوگل]کمک به فروش و عملیات مدیر در ایجاد راه حل های موثر راه حلی از کنترل موجودی محصول

10. Assist the operation manager performs the goal of all maintenance service.
[ترجمه ترگمان]کمک به مدیر عملیات، هدف تمام خدمات تعمیر و نگهداری را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]کمک به مدیر عملیات هدف از تمام خدمات تعمیر و نگهداری را انجام می دهد

11. Carry out any other duties as assigned by operation manager.
[ترجمه ترگمان]وظایف دیگری را به عنوان مامور عملیات انجام دهید
[ترجمه گوگل]انجام هر گونه وظایف دیگر که توسط مدیر عامل تعیین شده است

12. He must work in full cooperation with the operation manager and the project manager.
[ترجمه ترگمان]او باید در هم کاری کامل با مدیر عملیات و مدیر پروژه کار کند
[ترجمه گوگل]او باید در همکاری کامل با مدیر عامل و مدیر پروژه کار کند

13. Report major quality issues to QE manager and operation manager.
[ترجمه ترگمان]گزارش مسایل مربوط به کیفیت به مدیر و مدیر عملیات
[ترجمه گوگل]گزارش مسائل کیفیت عمده به مدیر QE و مدیر عملیات

14. The market survey is commissioned by the operation manager.
[ترجمه ترگمان]این بررسی بازار توسط مدیر عملیات انجام شده است
[ترجمه گوگل]نظرسنجی بازار توسط مدیر عملیات انجام شده است


کلمات دیگر: