کلمه جو
صفحه اصلی

schoolboy


پسر مدرسه، (پسر) شاگرد، شاگرد اموزشگاه، شاگرد دانش اموز

انگلیسی به فارسی

شاگرد اموزشگاه،شاگرد دانش اموز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a boy who attends school.

• male student, male pupil
a schoolboy is a boy who goes to school.

جملات نمونه

1. Bob is a fine type of schoolboy.
[ترجمه ترگمان]باب یک شاگرد مدرسه عالی است
[ترجمه گوگل]باب یک نوع خوب از دانش آموز است

2. A schoolboy miraculously survived a 25 000 - volt electric shock.
[ترجمه ترگمان]به طور معجزه اسایی از یک شوک الکتریکی ۲۵ ولت جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز به طرز معجزه آسایی یک شوک الکتریکی 25 هزار ولت را از دست داد

3. I must say I find his schoolboy humour rather tiresome.
[ترجمه ترگمان]باید بگویم که humour را نسبتا کسل کننده یافته بودم
[ترجمه گوگل]من باید بگویم من طنز مدرسه خود را پیدا کنم و نه خسته کننده

4. Stop acting like an overgrown schoolboy.
[ترجمه ترگمان]مثل یک بچه مدرسه ای غول پیکر رفتار نکن
[ترجمه گوگل]توقف را مانند یک دانش آموز بیش از حد رشد دهید

5. As a schoolboy, he showed every sign of genius.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک دانش آموز دانش آموز، هر نشانه ای از نبوغ را نشان می داد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دانش آموز، هر نشانه ای از نبوغ را نشان داد

6. Every football-crazy schoolboy in Europe dreams of one day being involved in the championships.
[ترجمه ترگمان]هر دانش آموز فوتبال دیوانه واری در اروپا رویاهای یک روزه در این مسابقات را تجربه می کند
[ترجمه گوگل]هرکسی مدرسه فوتبال دیوانه در اروپا یک روز درگیر مسابقات قهرمانی است

7. It was a diabolical error, a schoolboy error.
[ترجمه ترگمان]خطای شیطانی بود، خطای کودکانه ای
[ترجمه گوگل]این یک خطا شیطانی بود، یک خطای دانش آموز

8. A schoolboy at the back of the room piped up with a remark that made the audience laugh.
[ترجمه ترگمان]یک دانش آموز دبستانی در انتهای اتاق صدای خنده حضار را شنید
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز در پشت اتاق با یک سخنرانی که موجب خنده مخاطب شد

9. Thugs poured petrol over a schoolboy and tried to set him alight.
[ترجمه ترگمان]Thugs بر روی یک بچه مدرسه ای بنزین ریخت و سعی کرد او را به آتش بکشد
[ترجمه گوگل]اراذل و اوباش بیش از یک دانشآموز بنزین را ریخت و سعی کرد او را بسوزاند

10. His colleagues soon got fed up with his schoolboy humour.
[ترجمه ترگمان]همکاران او زود از رفتار schoolboy تغذیه کردند
[ترجمه گوگل]همکارانش به زودی از طنز شاگردش خسته شد

11. As every schoolboy knows, the earth revolves around the sun.
[ترجمه ترگمان]همان طور که هر دانش آموز دیگری می داند زمین دور خورشید می چرخد
[ترجمه گوگل]همانطور که هر دانش آموز می داند، زمین در اطراف خورشید چرخش می یابد

12. Jim is just an overgrown schoolboy.
[ترجمه ترگمان]جیم یک بچه مدرسه ای غول پیکر است
[ترجمه گوگل]جیم فقط یک دانش آموز بیش از حد است

13. The schoolboy made a face at his teacher's back.
[ترجمه ترگمان]او به پشت معلم نگاه کرد
[ترجمه گوگل]مدرسه یک چهره در پشت معلمش ایجاد کرد

14. A schoolboy was pulled up,because he rode his bike too fast in the crowded street.
[ترجمه ترگمان]یک دانش آموز دبستانی در خیابان شلوغ حرکت می کرد و دوچرخه را به سرعت می راند
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز کشیده شد، چون او دوچرخه سواری خود را در خیابان شلوغ به سرعت سوار کرد

15. He looked for all the world like a schoolboy caught stealing apples.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تمام جهان مانند یک دانش آموز دبستانی سیب دزدیده است
[ترجمه گوگل]او به دنبال همه جهان مانند یک دانش آموز گرفتار سرقت سیب

پیشنهاد کاربران

پسر مدرسه ای

مدرسه ی پسرانه

بچه مدرسه ای


کلمات دیگر: