بازجویی، استنطاق کردن، تحقیق کردن، باز جویی کردن
interrogated
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• questioned, investigated
جملات نمونه
1. the police interrogated him for two hours
پلیس دو ساعت از او بازپرسی کرد.
پیشنهاد کاربران
بازیابی
بازگرداندن
بازگرداندن
تحقیق کردن
بازجویی کردن
استنطاق کردن
بازجویی کردن
استنطاق کردن
کلمات دیگر: