مهار
rein in
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• cause a horse to slow down or stop by pulling on the reins; cause oneself to slow down or stop; guide or control with or as with a set of reins
جملات نمونه
1. We tried to rein in our excitement and curiosity.
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم تا هیجان و کنجکاوی خود را مهار کنیم
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم در هیجان و کنجکاویمان باشیم
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم در هیجان و کنجکاویمان باشیم
2. You have to rein in your temper if by any chance she refuses you.
[ترجمه ترگمان]اگر تصادفا شما را رد نکند، باید از کوره در بروید
[ترجمه گوگل]اگر با هر فرصتی که او از شما رد می کند، شما باید خود را درگیر خود کنید
[ترجمه گوگل]اگر با هر فرصتی که او از شما رد می کند، شما باید خود را درگیر خود کنید
3. A determination to rein in the president also lay behind the Case Act that became law in 197
[ترجمه ترگمان]یک تصمیم برای مهار کردن رئیس جمهور نیز پشت قانون موردی که به قانون ۱۹۷ تبدیل شد، قرار داشت
[ترجمه گوگل]تصمیم به سرنگونی رئیس جمهور نیز در پشت قانون قانون است که در سال 197 قانونی شد
[ترجمه گوگل]تصمیم به سرنگونی رئیس جمهور نیز در پشت قانون قانون است که در سال 197 قانونی شد
4. They drew rein in Sparta before the lordly dwelling, a house far more splendid than either young man had ever seen.
[ترجمه ترگمان]در اسپارتا در مقابل خانه اربابی، خانه ای با شکوه تر از هر مرد جوانی که دیده بود، می راندند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه به خانه پروردگارش بروند، در اسپارت قدم زدند، یک خانه بسیار باشکوه تر از هر مرد دیگری دیده بود
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه به خانه پروردگارش بروند، در اسپارت قدم زدند، یک خانه بسیار باشکوه تر از هر مرد دیگری دیده بود
5. In a move seen as an attempt to rein in the Mutawa, in February 200 Saudi's King Abdullah replaced the head of the organisation.
[ترجمه ترگمان]در حرکتی که به عنوان تلاشی برای مهار in در ماه فوریه دیده شد، شاه عبدالله پادشاه سعودی، جانشین رئیس این سازمان شد
[ترجمه گوگل]در یک حرکت به عنوان تلاش برای جلوگیری از موتوا، در ماه فوریه 200 پادشاه عربستان عبدالله رئیس سازمان را جایگزین کرد
[ترجمه گوگل]در یک حرکت به عنوان تلاش برای جلوگیری از موتوا، در ماه فوریه 200 پادشاه عربستان عبدالله رئیس سازمان را جایگزین کرد
6. You must rein in your temper.
[ترجمه ترگمان]باید از کوره در بری
[ترجمه گوگل]شما باید در خلق و خوی خود بایستید
[ترجمه گوگل]شما باید در خلق و خوی خود بایستید
7. The king had free rein in his country.
[ترجمه ترگمان]شاه عنان اختیار خود را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]پادشاه در سرزمین خود دارای قدرت آزاد بود
[ترجمه گوگل]پادشاه در سرزمین خود دارای قدرت آزاد بود
8. You don't have free rein in the Registry, but you do have access from a common root node for all your applications.
[ترجمه ترگمان]شما کنترل خود را در اداره ثبت ندارید، اما از یک گره ریشه مشترک برای تمام برنامه های خود دسترسی دارید
[ترجمه گوگل]شما در رجیستری آزاد نیستید، اما از یک گره ریشه مشترک برای همه برنامه های خود دسترسی دارید
[ترجمه گوگل]شما در رجیستری آزاد نیستید، اما از یک گره ریشه مشترک برای همه برنامه های خود دسترسی دارید
9. China has been struggling to rein in excess cash to control inflation, but pressure is growing on Beijing to let its currency appreciate faster.
[ترجمه ترگمان]چین در تلاش بوده است تا نقدینگی مازاد را کنترل کند تا تورم را کنترل کند، اما فشار در پکن در حال افزایش است تا اجازه دهد ارز آن سریع تر شود
[ترجمه گوگل]چین برای مبارزه با تورم تلاش کرده است تا پول بیشتری را برای کنترل تورم در اختیار بگیرد، اما فشار بر پکن در حال افزایش است تا بتواند نرخ ارز را سریعتر کند
[ترجمه گوگل]چین برای مبارزه با تورم تلاش کرده است تا پول بیشتری را برای کنترل تورم در اختیار بگیرد، اما فشار بر پکن در حال افزایش است تا بتواند نرخ ارز را سریعتر کند
10. If he values your work, he may rein in his abusiveness.
[ترجمه ترگمان]اگر کار شما را تعیین کند، ممکن است او را کنترل کند
[ترجمه گوگل]اگر او ارزش کار شما را برآورده کند، ممکن است او را سوء استفاده کند
[ترجمه گوگل]اگر او ارزش کار شما را برآورده کند، ممکن است او را سوء استفاده کند
11. Government would consider this disadvantageous and may rein in schedulingof liberalization.
[ترجمه ترگمان]دولت این وضعیت را مضر می داند و ممکن است در آزادسازی schedulingof کنترل داشته باشد
[ترجمه گوگل]دولت این ناکارآمدی را در نظر می گیرد و ممکن است در برنامه ریزی های آزاد سازی دخالت کند
[ترجمه گوگل]دولت این ناکارآمدی را در نظر می گیرد و ممکن است در برنامه ریزی های آزاد سازی دخالت کند
12. You must learn to rein in your temper.
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیری که خودت را کنترل کنی
[ترجمه گوگل]شما باید یاد بگیرید که در خلق و خوی خود قرار بگیرید
[ترجمه گوگل]شما باید یاد بگیرید که در خلق و خوی خود قرار بگیرید
13. And it is not clear that China can rein in its own economic juggernaut.
[ترجمه ترگمان]و واضح نیست که چین می تواند نیروی اقتصادی خود را کنترل کند
[ترجمه گوگل]و روشن نیست که چین می تواند در جبهه اقتصادی خود قرار گیرد
[ترجمه گوگل]و روشن نیست که چین می تواند در جبهه اقتصادی خود قرار گیرد
14. Many executives must learn to rein in their presumptuous free - wheeling style.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مدیران اجرایی باید بیاموزند که سبک wheeling را مهار کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مدیران باید یاد بگیرند که سبک خود را آزادانه در اختیار داشته باشند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مدیران باید یاد بگیرند که سبک خود را آزادانه در اختیار داشته باشند
15. Further spotlighting that metamorphosis, Bush's budget used tones of moderation to describe its effort to rein in spending.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، کاهش بیشتر این تحول، بودجه بوش از لحن میانهروی برای توصیف تلاش خود برای مهار هزینه ها استفاده کرد
[ترجمه گوگل]توجه بیشتری به این دگرگونی، بودجه بوش از لحاظ نظری برای توصیف تلاش هایش برای محدود کردن هزینه ها استفاده می شود
[ترجمه گوگل]توجه بیشتری به این دگرگونی، بودجه بوش از لحاظ نظری برای توصیف تلاش هایش برای محدود کردن هزینه ها استفاده می شود
پیشنهاد کاربران
مهار کردن، متوقف کردن، جلوی چیزی/کسی را گرفتن
بصورت جدی شرایطی را کنترل کردن، کاهش دادن، مهارکردن اسب
کلمات دیگر: