کلمه جو
صفحه اصلی

for the present


موقتا، تا مدتی، فعلا

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: at least at this moment, though perhaps not afterwards.

• in the meantime, now, at this time

جملات نمونه

1. Of course the ultimate responsibility for the present conflict without doubt lies with the aggressor.
[ترجمه ترگمان]البته مسئولیت نهایی اختلاف حاضر بدون شک با متجاوز دروغ است
[ترجمه گوگل]مطمئنا مسئولیت نهایی برای درگیری فعلی بدون شک، متجاوز است

2. I must write and thank Mary for the present.
[ترجمه ترگمان]باید نامه بنویسم و از مری تشکر کنم
[ترجمه گوگل]من باید بنویسید و از مری برای حال حاضر تشکر کنم

3. He plays the piano for pleasure for the present.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر پیانو را برای تفریح می نوازد
[ترجمه گوگل]او پیانو را برای لذت بردن از حال حاضر بازی می کند

4. I thanked her for the present she sent me.
[ترجمه ترگمان]از هدیه ای که برایم فرستاده بود تشکر کردم
[ترجمه گوگل]من از او سپاسگزارم برای این که او مرا فرستاد

5. I'm rather busy for the present.
[ترجمه ترگمان]من فعلا در حال حاضر سرم شلوغه
[ترجمه گوگل]من بیشتر برای حال حاضر شلوغ است

6. He thought the matter might be left over for the present.
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که این موضوع ممکن است برای حال حاضر باشد
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که موضوع ممکن است برای حال حاضر باقی بماند

7. Has everyone chipped in for the present?
[ترجمه ترگمان]همه برای حال حاضر شده اند؟
[ترجمه گوگل]آیا همه برای حال حاضر چیپست؟

8. Thanks for the present?it's just what I've always wanted.
[ترجمه ترگمان]از حال حاضر ممنون؟ این چیزیه که همیشه می خواستم
[ترجمه گوگل]متشکرم برای حال حاضر؟ این فقط چیزی است که من همیشه می خواستم

9. He reminded himself to thank her for the present.
[ترجمه ترگمان]به خودش یادآوری کرد که فعلا از او تشکر می کند
[ترجمه گوگل]او به خود یادآوری می کند تا از حال او تشکر کند

10. We will not talk about that for the present.
[ترجمه ترگمان]فعلا راجع به این موضوع صحبتی نخواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما در مورد آن برای حال حاضر صحبت نمی کنیم

11. They wrote to thank us/he wrote thanking us for the present.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای تشکر از ما نامه ای نوشتند و از ما بابت حال تشکر کردند
[ترجمه گوگل]آنها نوشتند که از ما سپاسگزارم / او نوشت که ما را از حال حاضر سپاسگزارم

12. The company is still in business, at least for the present.
[ترجمه ترگمان]این شرکت هنوز هم در کار است، حداقل برای حال
[ترجمه گوگل]این شرکت هنوز هم در حال کسب و کار است، حداقل برای امروز

13. The future looks shaky for the present government.
[ترجمه ترگمان]آینده برای دولت کنونی متزلزل است
[ترجمه گوگل]آینده برای دولت فعلی شکننده است

14. I want to live for the present, and to hell with the consequences.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم در حال حاضر زنده بمانم و عواقب آن را درک کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم برای امروز زندگی کنم و با عواقب جهنم زندگی کنم

پیشنهاد کاربران

اکنون


کلمات دیگر: