اولویت های، اولویت، تقدم، برتری، حق تقدم، پیشی، تفاضل
priorities
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. get one's priorities right (or wrong)
در تعیین اولویت های خود خطا نکردن (یا کردن)
پیشنهاد کاربران
Something that is very importance and must be dealt with before other things.
اولویت ها
کلمات دیگر: