کلمه جو
صفحه اصلی

levels

انگلیسی به فارسی

سطوح، سطح، میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، یک دست، ترازسازی، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن، نشانه گرفتن، مسطح کردن


جملات نمونه

1. levels of income
سطوح درآمد

2. levels of promotion
مدارج ترفیع

3. love levels all ranks
عشق همه را در در یک سطح قرار می دهد.

4. at record levels
به مقدار بی سابقه

5. the low levels in a mine
طبقات زیرین معدن

6. the houses were built on ascending levels on the slope of the hill
خانه ها در سطوح فرازنده بر شیب تپه ساخته شده بودند.

7. the novel is structured on three levels
این رمان در سه سطح ساخته شده است.

8. from the top down to the most menial levels of the staff
از بالا تا دون ترین سطوح کارمندان

پیشنهاد کاربران

مراحل

در پژوهش:
درجات، سطوح، مقاطع، مراحل


کلمات دیگر: