کلمه جو
صفحه اصلی

realpolitik


(آلمانی) سیاست زور و واقع بینی، سیاست مبتنی بر ضرورت (نه اصول اخلاقی و انصاف)، سیاست تجربی، سیاست عملی (نه فرضی و اخلاقی)، واقع گرایی سیاسی (realpolitik هم می نویسند)، سیاست زور

انگلیسی به فارسی

سیاست تجربی، سیاست عملی (نه فرضی و اخلاقی)، سیاست زور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (sometimes cap.) politics or national policy governed by principles of power, expansion, and expediency rather than by ideals or ethics.

• practical politics, political policy based on the use of force
realpolitik is a way of dealing with political issues that is practical and realistic rather than idealistic or moralistic.

جملات نمونه

1. The role produces masters of realpolitik, Machiavellian in the original sense of the word.
[ترجمه ترگمان]این نقش در مفهوم اصلی کلمه realpolitik، ماکیاولی و ماکیاولی را تولید می کند
[ترجمه گوگل]این نقش اساتید واقعی realpolitik، ماکیاولی را به معنای اصلی کلمه می سازد

2. Diplomacy and realpolitik continue to fascinate him.
[ترجمه ترگمان]دیپلماسی و realpolitik به جذب او ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]دیپلماسی و اعتماد به نفس او همچنان ادامه دارد

3. In the world of trade and realpolitik, it counts for nothing.
[ترجمه ترگمان]در دنیای تجارت و تجارت، چیزی به حساب نمی آید
[ترجمه گوگل]در دنیای تجارت و Realpolitik، برای هیچ چیزی ارزش ندارد

4. In good old realpolitik tradition, the chairman controls the staff and the budget.
[ترجمه ترگمان]در سنت قدیمی realpolitik، رئیس کارکنان و بودجه را کنترل می کند
[ترجمه گوگل]در سنت Realpolitik قدیمی خوب، رئیس کنترل کارکنان و بودجه

5. In Britain, commercial realpolitik had won the day.
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا، realpolitik تجاری پیروز شده بود
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، realpolitik تجاری در روز برنده شد

6. Europe has become arena of realpolitik, the politics of reality.
[ترجمه ترگمان]اروپا به عرصه سیاست گذاری، سیاست واقعیت تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]اروپا تبدیل به عرصه ای از واقعیات سیاسی، سیاسی واقعیت است

7. Besides, as he used to insist while practicing realpolitik in Washington, the cause of peace is also a moral pursuit.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر آن، همانطور که او در تمرین realpolitik در واشنگتن پافشاری می کرد، علت صلح نیز یک تعقیب اخلاقی است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، همانطور که وی در واشنگتن تمرین کرد، اصرار دارد که علت صلح نیز یک پیگیری اخلاقی است

8. And if realpolitik dictates, India is perfectly capable of cosying up to a dictatorship, such as the Burmese military junta.
[ترجمه ترگمان]و اگر realpolitik املا کند، هند کاملا قادر است تا به دیکتاتوری مانند شورای نظامی برمه برسد
[ترجمه گوگل]و اگر Realpolitik تصدیق کند، هند کاملا قادر است تا به یک دیکتاتوری احترام بگذارد، مانند جنبش نظامی برمه

9. Both in terms of principle and realpolitik, the Lehman decision was sound.
[ترجمه ترگمان]هر دو از لحاظ اصل و realpolitik، تصمیم Lehman منطقی بود
[ترجمه گوگل]هر دو در اصل و Realpolitik، تصمیم لیمن صدا بود

10. At the same time, realpolitik can bite back, and China is learning some hard lessons about the way the world works, and how a unidimensional approach to OFDI may not be in its own best interests.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، realpolitik می تواند گاز بگیرد و چین درس هایی سخت در مورد نحوه کار دنیا و اینکه چگونه یک رویکرد تک بعدی به OFDI ممکن است در بهترین منافع خودش نباشد، فرا می گیرد
[ترجمه گوگل]در عین حال، realpolitik می تواند عقب نشینی کند، و چین در حال یادگیری برخی درس های سخت در مورد راه جهان کار می کند، و چگونه یک روش یکنواخت به OFDI ممکن است در بهترین منافع خود باشد

11. To paraphrase Thucydides, the realpolitik of zombies is that the strong will do what they can and the weak must suffer devouring by reanimated, ravenous corpses.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، the زامبی ها این است که اراده قوی کاری را که می توانند انجام می دهند و ضعیف باید توسط اجساد گرسنه و گرسنه رنج بکشند
[ترجمه گوگل]به منظور تعریف کردن تکیدید، حقیقتا از زامبی ها این است که قدرتمندانه آنچه را که می توانند انجام می دهند و ضعیف شدن آنها باید توسط جسدانی که مجددا مجروح شده اند، رنج بگذارند

12. Here practicality—some would say realpolitik—comes into play, sometimes frustratingly.
[ترجمه ترگمان]در اینجا برخی می گویند که برخی می گویند realpolitik - به بازی می آید و گاهی اوقات frustratingly
[ترجمه گوگل]در اینجا، عملی بودن، برخی می گویند realpolitik - به بازی، گاهی ناامید کننده است

13. Ironically, his digital brand of realpolitik may ultimately be the most effective strategy for making the world a more democratic place.
[ترجمه ترگمان]به طور کنایه آمیزی، برند digital his ممکن است در نهایت موثرترین استراتژی برای تبدیل دنیا به یک مکان دموکراتیک تر باشد
[ترجمه گوگل]به طرز جادویی، نام تجاری دیجیتال realpolitik ممکن است در نهایت به عنوان موثرترین راهکار برای تبدیل جهان به جایگاه دموکراتیک باشد

14. Was there, in truth, any other option but the realpolitik of Wapping?
[ترجمه ترگمان]آیا در حقیقت چاره دیگری جز the Wapping وجود داشت؟
[ترجمه گوگل]در حقیقت، هر گزینه دیگری وجود داشت، اما واقعیت واقعی از Wapping؟

15. What the idealism of the non-aligned movement could not bring about may finally happen through realpolitik.
[ترجمه ترگمان]چیزی که ایده آلیسم این جنبش غیر متحد را نمی توان به ارمغان آورد ممکن است در نهایت از طریق realpolitik رخ دهد
[ترجمه گوگل]در واقع ممکن است که ایده آلیسم جنبش غیرانتخابی نتواند از طریق واقع بینانه اتفاق بیفتد


کلمات دیگر: