بی اهمیت
undomesticated
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of domesticated.
• مشابه: savage, wild
• مشابه: savage, wild
• not domesticated, untamed
جملات نمونه
1. After years of marriage he remained essentially undomesticated.
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها ازدواج اساسا undomesticated باقی ماند
[ترجمه گوگل]پس از سالها ازدواج او عمدتا غیرقابل تحمل باقی ماند
[ترجمه گوگل]پس از سالها ازدواج او عمدتا غیرقابل تحمل باقی ماند
2. Woolf was famously undomesticated while the more home-oriented Bell needed someone to help look after her children while she carried on with her work as a painter—and her love affairs.
[ترجمه ترگمان]ولف در زمانی که خانه more به کسی نیاز داشت که به مراقبت از فرزندانش کمک کند، زمانی که او کارش را به عنوان نقاش و کاره ای عاشقانه خود ادامه داد، به کسی نیاز داشت تا به او کمک کند
[ترجمه گوگل]وللف به طور معروف بی نظیر بود، در حالی که Bell بیشتر به خانه نیاز داشت که برای کمک به مراقبت از فرزندانش، در حالی که کار خود را به عنوان یک نقاش و امور عاشقانه اش انجام می داد، نیاز داشت
[ترجمه گوگل]وللف به طور معروف بی نظیر بود، در حالی که Bell بیشتر به خانه نیاز داشت که برای کمک به مراقبت از فرزندانش، در حالی که کار خود را به عنوان یک نقاش و امور عاشقانه اش انجام می داد، نیاز داشت
3. NOISE, n. A stench in the ear. Undomesticated music. The chief product and authenticating sign of civilization .
[ترجمه ترگمان]گوش کن یه بوی گند در گوش موسیقی Undomesticated محصول اصلی و نشانه تایید هویت تمدن
[ترجمه گوگل]NOISE، N لبخند در گوش موسیقی بی نظیر محصول اصلی و علامت تایید تمدن
[ترجمه گوگل]NOISE، N لبخند در گوش موسیقی بی نظیر محصول اصلی و علامت تایید تمدن
4. I had my routines: constant vigilance, my antidote to the sin of sleeping and the undomesticated world of dreams.
[ترجمه ترگمان]من کاره ای روزمره خود را انجام می دادم: هوشیاری مداوم، پادزهر من به گناه خواب و دنیای رویاها
[ترجمه گوگل]من مراقبتهای معمولی خودم را داشتم، پادزهر من به گناه خوابیدن و دنیای رویاهای بیقراری بود
[ترجمه گوگل]من مراقبتهای معمولی خودم را داشتم، پادزهر من به گناه خوابیدن و دنیای رویاهای بیقراری بود
5. When humans fished, we still went out into the wild, braved the elements and brought back decidedly undomesticated animals for dinner.
[ترجمه ترگمان]وقتی انسان ها ماهیگیری می کردند، ما هنوز به سمت جنگل می رفتیم و با عناصر مختلف مبارزه می کردیم و از حیوانات undomesticated برای شام دعوت می کردیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که انسانها ماهیگیری می کردند، ما هنوز به وحشی رفتیم، عناصر را شکار می کردیم و حیوانات را به طور شگفت انگیزی برای شام آوردیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که انسانها ماهیگیری می کردند، ما هنوز به وحشی رفتیم، عناصر را شکار می کردیم و حیوانات را به طور شگفت انگیزی برای شام آوردیم
6. Moose stay in what remains of New England's wilds; undomesticated bison are restricted to a few Great Plains patches; grizzly bear are practically gone; elk are — well, great, but they're not huge.
[ترجمه ترگمان]گوزن ها در چیزی که از حیات وحش نیوانگلند باقی می ماند باقی می مانند و گاومیش کوهان دار آمریکایی به چند قسمت دشت های بزرگ محدود می شوند؛ خرس گریزلی عالی، بزرگ، اما بزرگ نیستند
[ترجمه گوگل]اقامت موس در آنچه از حیات وحش جدید انگلستان باقی مانده است؛ گاومیش کوهان دار امریکایی undomesticated به چند تکه دشت بزرگ محدود؛ خرس گریزلی عملا رفته است؛ گوزن هستند - خوب، بزرگ است، اما آنها بزرگ نیست
[ترجمه گوگل]اقامت موس در آنچه از حیات وحش جدید انگلستان باقی مانده است؛ گاومیش کوهان دار امریکایی undomesticated به چند تکه دشت بزرگ محدود؛ خرس گریزلی عملا رفته است؛ گوزن هستند - خوب، بزرگ است، اما آنها بزرگ نیست
7. Only percent of forests in the world are in plantations, with the balance found in natural or semi-natural, largely unmanaged and undomesticated forest stands.
[ترجمه ترگمان]تنها درصد از جنگل های جهان در کشت و زرع هستند و تعادل یافته در جنگل های طبیعی یا نیمه طبیعی، عمدتا \"unmanaged\" و \"undomesticated\" می باشد
[ترجمه گوگل]فقط درصد از جنگل در جهان در مزارع هستند، با تعادل موجود در جنگل های طبیعی و یا نیمه طبیعی، تا حد زیادی مدیریت نشده و undomesticated است
[ترجمه گوگل]فقط درصد از جنگل در جهان در مزارع هستند، با تعادل موجود در جنگل های طبیعی و یا نیمه طبیعی، تا حد زیادی مدیریت نشده و undomesticated است
کلمات دیگر: