کلمه جو
صفحه اصلی

say so


(عامیانه)، قول، حرف، عقیده، نظر، حق بیان، دستور، بیان، اظهار

انگلیسی به فارسی

حق بیان، دستور، بیان، اظهار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: say-sos
(1) تعریف: (informal) the authority or power to make a decision.

- She has the final say-so in the company.
[ترجمه مرسده] او حرف آخر را در شرکت ( کمپانی ) میزند
[ترجمه ترگمان] او آخرین جمله را در شرکت دارد
[ترجمه گوگل] او در نهایت می گوید که در شرکت است

(2) تعریف: an authoritative judgment or assertion; command.

(3) تعریف: a personal or unsupported statement or assertion.

- You shouldn't do it on his say-so alone.
[ترجمه ترگمان] تو نباید این کار رو تنهایی انجام بدی
[ترجمه گوگل] شما نباید این کار را فقط بر روی او انجام دهید

• if you do something on someone's say-so, they tell you to do it or they give you permission to do it; an informal word.

پیشنهاد کاربران

حق اظهار نظر

If i do say so my self
اگر من نظرمو بگم

If I say so my self . . . اگر تعریف از خودم نباشه . . .


کلمات دیگر: