کلمه جو
صفحه اصلی

once a week

انگلیسی به انگلیسی

• one time each week, once every 7 days

جملات نمونه

1. He comes to see us once a week.
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار می آید که ما را ببیند
[ترجمه گوگل]او می آید برای دیدن ما یک بار در هفته

2. The train operates the 400-mile round trip once a week.
[ترجمه ترگمان]قطار یک سفر دور ۴۰۰ کیلومتری را هفته ای یک بار انجام می دهد
[ترجمه گوگل]این قطار یک بار در هفته 400 مایل مایل دور پرواز می کند

3. In summer we mow our lawn once a week.
[ترجمه ترگمان]تابستان ها، week را درو می کنیم
[ترجمه گوگل]در تابستان ما چمن ما را یک بار در هفته می بریم

4. If you can only exercise once a week, that's better than nothing .
[ترجمه ترگمان]اگر فقط هفته ای یک بار ورزش کنی، این از هیچ چیز بهتر است
[ترجمه گوگل]اگر فقط یک بار در هفته ورزش کنید، بهتر است از هیچ چیز

5. He cleans his car once a week.
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار ماشینش را تمیز می کند
[ترجمه گوگل]او یک بار در هفته ماشین خود را پاک می کند

6. I go to see a film once a week.
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار به دیدن فیلم می روم
[ترجمه گوگل]من یک بار در هفته یک فیلم می بینم

7. I work at a bookstore as a cashier once a week.
[ترجمه ترگمان]من هفته ای یک بار در کتاب فروشی کار می کنم
[ترجمه گوگل]من در یک کتابفروشی به عنوان یک صندوقدار یک بار در هفته کار می کنم

8. We go to the cinema about once a week.
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار به سینما می رویم
[ترجمه گوگل]ما یک بار در هفته به سینما می رویم

9. Exfoliate your back at least once a week.
[ترجمه ترگمان]دست کم هفته ای یک بار your
[ترجمه گوگل]پشت خود را حداقل یکبار در هفته تکان دهید

10. A boat goes over to the island once a week with mail and provisions.
[ترجمه ترگمان]یک کشتی که هفته ای یک بار با پست و آذوقه به جزیره می رود
[ترجمه گوگل]یک قایق به جزیره یک بار در هفته با پست و مقررات می رود

11. They go to the mosque to pray once a week.
[ترجمه ترگمان]آن ها هفته ای یک بار برای نماز به مسجد می روند
[ترجمه گوگل]آنها به یک بار در هفته دعا می کنند

12. Once a week I have a sauna and a massage.
[ترجمه ترگمان]یک هفته یک سونا و یک ماساژ دارم
[ترجمه گوگل]یک بار در هفته من یک سونا و ماساژ دارم

13. She does aerobics once a week.
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار ورزش می کند
[ترجمه گوگل]او یک بار در هفته ایروبیک می کند

14. Feed the tomatoes once a week.
[ترجمه ترگمان]هفته ای یکبار گوجه فرنگی را تغذیه کنید
[ترجمه گوگل]یک بار در هفته گوجه فرنگی را بخورید

15. She instructs music once a week at a middle school.
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار در مدرسه راهنمایی موسیقی یاد می گیرد
[ترجمه گوگل]او در یک مدرسه راهنمایی یک بار در هفته آموزش می دهد

پیشنهاد کاربران

هفته ای یکبار

One time in every week = once a week


کلمات دیگر: