کلمه جو
صفحه اصلی

new to

انگلیسی به انگلیسی

• recently arrived, not yet accustomed

جملات نمونه

1. As a beginner, everything is very new to him.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مبتدی همه چیز برای او تازگی دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مبتدی، همه چیز برای او بسیار جدید است

2. He was new to the town. He had never been there before.
[ترجمه ترگمان]تازه به شهر آمده بود قبلا هرگز آنجا نرفته بود
[ترجمه گوگل]او به شهر جدید بود او قبلا هرگز آنجا نبود

3. Don't worry if you make mistakes. You're still new to the job.
[ترجمه ترگمان]نگران نباش اگر اشتباه کنی تو هنوز برای کار جدید هستی
[ترجمه گوگل]نگران نباشید اگر اشتباه کنید شما هنوز کار جدیدی هستی

4. Don't be too hard on him - he's new to the job. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]خیلی بهش سخت نگیر - اون تازه کاره لغت نامه از جمله
[ترجمه گوگل]برای او خیلی سخت نباشید - او برای کار جدید است فرهنگ لغت جمله

5. Disappointingly, he had nothing new to show us.
[ترجمه ترگمان]Disappointingly، هیچ چیز جدیدی برای نشان دادن به ما نداشت
[ترجمه گوگل]ناامید کننده بود، او هیچ چیز جدیدی برای نشان دادن ما نداشت

6. We were both new to the excitements of life in the big city.
[ترجمه ترگمان]در این شهر بزرگ، هر دو تازه متولد شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما هر دو جدید در هیجان زندگی در شهرستان بزرگ بود

7. She's quite new to the job so we're still breaking her in.
[ترجمه ترگمان]برای این کار کاملا جدید است، بنابراین ما هنوز او را زیر پا می گذاریم
[ترجمه گوگل]او به این شغل کاملا جدید است، به همین دلیل هنوز در حال شکستن آن هستیم

8. I'm new to this game myself.
[ترجمه ترگمان]من برای این بازی تازه واردم
[ترجمه گوگل]من خودم برای این بازی جدید هستم

9. I have nothing new to tell you.
[ترجمه ترگمان]چیز جدیدی ندارم که به شما بگویم
[ترجمه گوگل]من چیزی جدید برای گفتن ندارم

10. She wasn't new to the company.
[ترجمه ترگمان]او برای شرکت جدید نبود
[ترجمه گوگل]او برای این شرکت تازه نیست

11. She's still quite new to the job and needs a lot of help.
[ترجمه ترگمان]او هنوز کاملا جدید است و به کمک زیادی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]او هنوز به کار کاملا جدید است و نیاز به کمک زیادی دارد

12. I am new to the town.
[ترجمه ترگمان]من تازه به شهر آمده ام
[ترجمه گوگل]من به شهر جدید هستم

13. It's time for someone new to take over.
[ترجمه ترگمان]وقتشه که یه نفر جدید بیاد اینجا
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که فردی جدیدی را بگیرد

14. She's new to the job so you can't expect her to know everything yet.
[ترجمه ترگمان]او برای این کار جدید است، بنابراین تو نباید انتظار داشته باشی که او همه چیز را بداند
[ترجمه گوگل]او برای کار جدید است، بنابراین نمی توانید انتظار داشته باشید او همه چیز را بدست آورده باشد

15. I can find nothing new to say on this subject.
[ترجمه ترگمان]در این مورد هیچ چیز تازه ای برای گفتن پیدا نمی کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم چیزی جدید در مورد این موضوع بگویم


کلمات دیگر: