سرکار، مشغول (کار)، در تصدی، مسئول، کشیک، سر خدمت
on duty
سرکار، مشغول (کار)، در تصدی، مسئول، کشیک، سر خدمت
انگلیسی به فارسی
سر خدمت
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: in the process of doing one's job.
- When he is not on duty, the guard goes outside to smoke.
[ترجمه ترگمان] وقتی که وظیفه نداشته باشد، نگهبان بیرون می رود تا سیگار بکشد
[ترجمه گوگل] هنگامی که او وظیفه ندارد، نگهبان به بیرون سیگار میرود
[ترجمه گوگل] هنگامی که او وظیفه ندارد، نگهبان به بیرون سیگار میرود
• at work
مترادف و متضاد
working
Synonyms: at work, busy, clocked in punched in, clocked in, engaged, in a job, in gear, laboring, obliged, on the job, punched in, working
جملات نمونه
1. The nurse on duty was fearful that the patient should get worse.
[ترجمه ترگمان]پرستار در حال انجام وظیفه می ترسید که بیمار بدتر شود
[ترجمه گوگل]پرستار وظیفه بیم داشت که بیمار بدتر شود
[ترجمه گوگل]پرستار وظیفه بیم داشت که بیمار بدتر شود
2. There were over 200 police on duty.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۲۰۰ پلیس در خدمت بود
[ترجمه گوگل]بیش از 200 پلیس وظیفه داشتند
[ترجمه گوگل]بیش از 200 پلیس وظیفه داشتند
3. There were two security guards on duty outside the building.
[ترجمه ترگمان]دوتا نگهبان امنیتی بیرون ساختمون بودن
[ترجمه گوگل]دو نفر از نگهبانان امنیتی خارج از ساختمان بودند
[ترجمه گوگل]دو نفر از نگهبانان امنیتی خارج از ساختمان بودند
4. The rule is that someone must be on duty at all times.
[ترجمه ترگمان]قانون اینه که یه نفر باید همیشه در حال انجام وظیفه باشه
[ترجمه گوگل]حکومت این است که هر کس باید همیشه وظیفه داشته باشد
[ترجمه گوگل]حکومت این است که هر کس باید همیشه وظیفه داشته باشد
5. Half the garrison is / are on duty.
[ترجمه ترگمان]نیمی از افراد پادگان در حال انجام وظیفه هستند
[ترجمه گوگل]نیمی از نیروی انتظامی / در حال وظیفه هستند
[ترجمه گوگل]نیمی از نیروی انتظامی / در حال وظیفه هستند
6. There were over 100 police on duty at the demonstration.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۱۰۰ پلیس در این تظاهرات مشغول انجام وظیفه بودند
[ترجمه گوگل]بیش از 100 پلیس در تظاهرات حضور داشتند
[ترجمه گوگل]بیش از 100 پلیس در تظاهرات حضور داشتند
7. The officers on duty were visibly overcome, many of them in tears.
[ترجمه ترگمان]افسرانی که در حال انجام وظیفه بودند آشکارا مغلوب و بسیاری از آنان اشک می ریختند
[ترجمه گوگل]افسران وظیفه به وضوح غلبه کردند، بسیاری از آنها در اشک
[ترجمه گوگل]افسران وظیفه به وضوح غلبه کردند، بسیاری از آنها در اشک
8. The man on duty rang an alarm.
[ترجمه ترگمان]مردی که در حال انجام وظیفه بود زنگ خطر را به صدا درآورد
[ترجمه گوگل]مرد وظیفه زنگ زد
[ترجمه گوگل]مرد وظیفه زنگ زد
9. You're not allowed to drink alcohol on duty.
[ترجمه ترگمان]تو اجازه نداری در حال انجام وظیفه الکل بخوری
[ترجمه گوگل]شما مجاز به مشروبات الکلی نیستید
[ترجمه گوگل]شما مجاز به مشروبات الکلی نیستید
10. The teachers on duty are policing the school buildings during the lunch hour.
[ترجمه ترگمان]معلمانی که در حال انجام وظیفه هستند در ساعات نهار مدارس مدارس را کنترل می کنند
[ترجمه گوگل]معلمان وظیفه در طول ناهار، ساختمان های مدرسه را تحت نظارت قرار می دهند
[ترجمه گوگل]معلمان وظیفه در طول ناهار، ساختمان های مدرسه را تحت نظارت قرار می دهند
11. Half the garrison are on duty.
[ترجمه ترگمان]نصف پادگان در حال انجام وظیفه است
[ترجمه گوگل]نیمی از نیروی انتظامی وظیفه دارند
[ترجمه گوگل]نیمی از نیروی انتظامی وظیفه دارند
12. I am on duty today.
[ترجمه ترگمان]امروز سر پستم هستم
[ترجمه گوگل]من امروز وظیفه دارم
[ترجمه گوگل]من امروز وظیفه دارم
13. Please bleep the doctor on duty immediately.
[ترجمه ترگمان]لطفا فورا دکتر رو به کار بنداز
[ترجمه گوگل]لطفا بلافاصله دکتر را ببوسید
[ترجمه گوگل]لطفا بلافاصله دکتر را ببوسید
14. She goes on duty in half an hour.
[ترجمه ترگمان]او تا نیم ساعت دیگر مشغول انجام وظیفه است
[ترجمه گوگل]او در نیم ساعت به وظیفه خود می رود
[ترجمه گوگل]او در نیم ساعت به وظیفه خود می رود
پیشنهاد کاربران
در حال انجام وظیفه
حاضر به خدمت، آماده به خدمت، در سرِ محل خدمت
( Off duty ) = در مرخصی
( On duty ) = سر خدمت
( On duty ) = سر خدمت
کشیک
Nurse on duty
پرستار کشیک
Doctor ob duty
دکتر کشیک
Nurse on duty
پرستار کشیک
Doctor ob duty
دکتر کشیک
کلمات دیگر: