کلمه جو
صفحه اصلی

fall to


(خوردن یا حمله و غیره) شروع کردن، آغاز کردن، بکاری مبادرت کردن، به عملی دست زدن

انگلیسی به فارسی

به‌کاری مبادرت کردن، به عملی دست زدن


مترادف و متضاد

set about doing


Synonyms: apply oneself to, begin, be up to, buckle down, commence, jump in, pitch in, start, undertake, wade into


Antonyms: be idle, forget, ignore, laze, neglect


جملات نمونه

1. Sometimes it takes a good fall to really know where you stand.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا خیلی خوب میشه فهمید که کجا هستی
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات می بینیم که واقعا می دانیم کجا ایستاده اید

2. Sometimes it takes a really big fall to know where you stand.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا خیلی سخت میشه فهمید که کجا وایسادی
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات سقوط واقعا بزرگ می شود تا بداند که کجا ایستاده اید

3. Tonight the temperature will fall to degrees below freezing.
[ترجمه ترگمان]امشب دمای هوا به درجه پایین سرد خواهد شد
[ترجمه گوگل]امشب درجه حرارت به درجه پایین تر از انجماد می رسد

4. The temperature tonight will fall to seven degrees Celsius.
[ترجمه ترگمان]دمای هوا امشب به هفت درجه سانتیگراد می رسد
[ترجمه گوگل]امشب دما تا هفت درجه سانتیگراد سقوط خواهد کرد

5. Temperatures could fall to minus eight tonight.
[ترجمه ترگمان] temperatures \"می تونه امشب از\" منفی \"رد بشه\"
[ترجمه گوگل]دما می تواند به هشت صبح کاهش یابد

6. He's worried the business will fall to pieces without him.
[ترجمه ترگمان]نگران است که بدون او تجارت نابود خواهد شد
[ترجمه گوگل]او نگران است که کسب و کار بدون او سقوط خواهد کرد

7. One slip and you could fall to your death.
[ترجمه ترگمان]یک تکه کاغذ و تو می تونی به مرگ خودت سقوط کنی
[ترجمه گوگل]یک لغزش و شما می توانید به مرگ خود برسید

8. Do you wear your old clothes until they fall to pieces?
[ترجمه ترگمان]لباس های قدیمی خودت رو می پوشی تا تیکه پاره بشن؟
[ترجمه گوگل]آیا لباس های قدیمی خود را می پوشیدید تا زمانی که آنها به قطعه برسند؟

9. The force of gravity makes things fall to earth.
[ترجمه ترگمان]نیروی گرانش زمین را به زمین می اندازد
[ترجمه گوگل]نیروی جاذبه باعث می شود همه چیز به زمین برسد

10. Jenny let the note fall to the ground.
[ترجمه ترگمان]جنی به زمین افتاد و به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]جنی اجازه داد که یادداشت به زمین برسد

11. They feared that the mummy would fall to pieces when they cut it open.
[ترجمه ترگمان]می ترسیدند که مومیایی وقتی آن را باز کنند تکه تکه خواهد شد
[ترجمه گوگل]آنها می ترسیدند که مومیایی وقتی که آن را باز می کند، به قطعه می افتد

12. Their marriage began to fall to pieces after only a few months.
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها بعد از چند ماه شروع به تکه تکه کردن هم کرد
[ترجمه گوگل]پس از چند ماه، ازدواج آنها شروع به سقوط کرد

13. They've let that lovely old house fall to pieces around them.
[ترجمه ترگمان]آن ها اجازه داده اند که این خانه قدیمی و دوست داشتنی در اطراف آن ها پراکنده شود
[ترجمه گوگل]آنها اجازه داده اند که خانه قدیمی دوست داشتنی در اطراف آنها سقوط کند

14. Temperatures will fall to a minimum of 10 degrees.
[ترجمه ترگمان]درجه حرارت به حداقل ۱۰ درجه کاهش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]درجه حرارت به حداقل 10 درجه کاهش می یابد

15. The mountains fall to the east to the flat expanse of the plateau.
[ترجمه ترگمان]کوه ها تا مرزه ای شرقی فلات به سمت شرق سقوط می کنند
[ترجمه گوگل]کوه ها به سمت شرق به دامنه فلات فلات سقوط می کنند

پیشنهاد کاربران

( مسئولیت چیزی ) بر عهده کسی بودن

به دست ( نیروهای دشمن ) افتادن


کلمات دیگر: