• situation in which all of the feelings of the body are cut off by artificial means
sensory deprivation
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. He points out that sensory deprivation often leads to disturbances in perception and thinking.
[ترجمه ترگمان]او اشاره می کند که محرومیت حسی اغلب منجر به اختلالات ادراک و تفکر می شود
[ترجمه گوگل]او اشاره می کند که محرومیت حسی اغلب منجر به اختلالات در ادراک و تفکر می شود
[ترجمه گوگل]او اشاره می کند که محرومیت حسی اغلب منجر به اختلالات در ادراک و تفکر می شود
2. The effect is rather like being in a sensory deprivation tank, in that you can't move or react at all.
[ترجمه ترگمان]این تاثیر نسبتا شبیه به بودن در یک مخزن محرومیت حسی است، که در آن شما نمی توانید به همه واکنش نشان دهید و یا واکنش نشان دهید
[ترجمه گوگل]این اثر به جای اینکه در مخزن محرومیت حساس قرار بگیرد، به این معنی نیست که شما نمی توانید حرکت و یا واکنش نشان دهید
[ترجمه گوگل]این اثر به جای اینکه در مخزن محرومیت حساس قرار بگیرد، به این معنی نیست که شما نمی توانید حرکت و یا واکنش نشان دهید
3. In reality, sensory deprivation has made the horse bored silly.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، محرومیت حسی باعث شده است که اسب احمق شود
[ترجمه گوگل]در حقیقت، محرومیت حسی سبب خراشیدن اسب شد
[ترجمه گوگل]در حقیقت، محرومیت حسی سبب خراشیدن اسب شد
4. There's been long term sensory deprivation, so it's not surprising.
[ترجمه ترگمان]محرومیت احساسی طولانی مدت وجود دارد، بنابراین تعجب آور نیست
[ترجمه گوگل]محرومیت حسی درازمدت وجود دارد، بنابراین تعجب آور نیست
[ترجمه گوگل]محرومیت حسی درازمدت وجود دارد، بنابراین تعجب آور نیست
5. MKULTRA involved the use of drugs, sensory deprivation, religious cults, microwaves, psychological conditioning, psychosurgery, brain implants, and other areas of research.
[ترجمه ترگمان]MKULTRA شامل استفاده از مواد مخدر، محرومیت احساسی، cults مذهبی، microwaves، conditioning روانی، psychosurgery، ایمپلنت های مغزی، و دیگر زمینه های تحقیق است
[ترجمه گوگل]MKULTRA استفاده از مواد مخدر، محرومیت حسی، مراسم مذهبی، مایکروویو، تهویه روانشناختی، روان جراحی، ایمپلنت مغزی و سایر زمینه های تحقیقاتی را شامل می شود
[ترجمه گوگل]MKULTRA استفاده از مواد مخدر، محرومیت حسی، مراسم مذهبی، مایکروویو، تهویه روانشناختی، روان جراحی، ایمپلنت مغزی و سایر زمینه های تحقیقاتی را شامل می شود
6. D. and then confined to sensory deprivation chambers and later exposed to a harsh interrogation sessions by intelligence people.
[ترجمه ترگمان]و سپس به اتاق های محرومیت حسی محدود شد و بعدا در طی جلسات بازجویی شدید توسط افراد اطلاعاتی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]د و سپس به محوطه محرومیت حساس محدود می شود و بعد از آن به جلسات خشونت آمیز بازجویی توسط افراد هوشمند منتقل شد
[ترجمه گوگل]د و سپس به محوطه محرومیت حساس محدود می شود و بعد از آن به جلسات خشونت آمیز بازجویی توسط افراد هوشمند منتقل شد
7. You've heard of sensory deprivation, right?
[ترجمه ترگمان]تو از محرومیت حسی خبر داری، درسته؟
[ترجمه گوگل]شما از محرومیت حسی شنیده اید، درست است؟
[ترجمه گوگل]شما از محرومیت حسی شنیده اید، درست است؟
8. One set of results, from the sensory deprivation tests, are especially striking.
[ترجمه ترگمان]یک سری نتایج، از تست های محرومیت حسی، به ویژه قابل توجه هستند
[ترجمه گوگل]یک مجموعه از نتایج، از آزمون محرومیت حسی، به ویژه قابل توجه است
[ترجمه گوگل]یک مجموعه از نتایج، از آزمون محرومیت حسی، به ویژه قابل توجه است
9. Some of it appears in the literature on sensory deprivation.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها در ادبیات محرومیت حسی ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از آن ها در ادبیات مربوط به محرومیت حسی ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]بعضی از آن ها در ادبیات مربوط به محرومیت حسی ظاهر می شود
10. They entered the fragile world of sensory deprivation. Add in the emotional overload from a near-death experience and it makes sense that the miners lost all notion of time.
[ترجمه ترگمان]آن ها وارد دنیای شکننده محرومیت احساسی شدند اضافه بار احساسی را از یک تجربه نزدیک به مرگ اضافه کنید و منطقی به نظر می رسد که معدنچی ها همه تصورات زمان را از دست داده اند
[ترجمه گوگل]آنها وارد دنیای شکننده محرومیت حساس شدند اضافه شدن بیش از حد عاطفی از یک تجربه نزدیک به مرگ و معنی آن این است که معدنچیان تمام مفهوم زمان را از دست دادند
[ترجمه گوگل]آنها وارد دنیای شکننده محرومیت حساس شدند اضافه شدن بیش از حد عاطفی از یک تجربه نزدیک به مرگ و معنی آن این است که معدنچیان تمام مفهوم زمان را از دست دادند
11. Relaxed arousal, sensory deprivation and repetitive sounds and motions can bring about a trance - like state.
[ترجمه ترگمان]بیداری آسوده، محرومیت حسی و صداهای تکراری و حرکات می تواند حالت خلسه مانند را به ارمغان بیاورد
[ترجمه گوگل]تحریک آرامش بخش، محرومیت حساس و صداهای تکراری و حرکات می تواند موجب ایجاد یک حالت مضر مانند مغز شود
[ترجمه گوگل]تحریک آرامش بخش، محرومیت حساس و صداهای تکراری و حرکات می تواند موجب ایجاد یک حالت مضر مانند مغز شود
12. No human being can do this for long; experiments in sensory deprivation have shown this clearly enough.
[ترجمه ترگمان]هیچ انسانی نمی تواند این کار را برای مدت طولانی انجام دهد؛ آزمایش ها در محرومیت حسی این را به وضوح نشان داده اند
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی نمیتواند این کار را طولانی کند آزمودن ها در محرومیت حسی به وضوح به اندازه کافی نشان داده اند
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی نمیتواند این کار را طولانی کند آزمودن ها در محرومیت حسی به وضوح به اندازه کافی نشان داده اند
13. Suppose we think of individuals which are reared throughout their lives in a situation where there is sensory deprivation.
[ترجمه ترگمان]فرض کنید ما به افرادی فکر می کنیم که در طول زندگی خود در شرایطی بزرگ شده اند که محرومیت حسی وجود دارد
[ترجمه گوگل]فرض کنید ما در مورد افرادی که در طول زندگی خود در شرایطی زندگی می کنند که در آن محرومیت حس گرایی وجود دارد، فکر کنیم
[ترجمه گوگل]فرض کنید ما در مورد افرادی که در طول زندگی خود در شرایطی زندگی می کنند که در آن محرومیت حس گرایی وجود دارد، فکر کنیم
14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
15. An old-fashioned paper book for Ben - one he had specifically asked for - on sensory deprivation.
[ترجمه ترگمان]یک کتاب کهنه کاغذی برای بن - که او به طور خاصی از محرومیت حسی خواسته بود
[ترجمه گوگل]کتاب کاغذی قدیمی برای بن - یکی از او که به طور خاص خواسته بود - در محرومیت حسی
[ترجمه گوگل]کتاب کاغذی قدیمی برای بن - یکی از او که به طور خاص خواسته بود - در محرومیت حسی
کلمات دیگر: