کلمه جو
صفحه اصلی

residentiary


مقیم، ساکن، مستلزم اقامت، کشیش مقیم، روحانی مقیم در محل

انگلیسی به فارسی

مقیم، ساکن


مستلزم اقامت


کشیش مقیم


اقامتگاه


انگلیسی به انگلیسی

• residing on the premises; requiring residency, requiring on-site residence


کلمات دیگر: