کلمه جو
صفحه اصلی

nubian


وابسته به سرزمین باستانی نوبی و مردم و فرهنگ آن، نوبه ای، اهل کشور نوبی یا حبشه

انگلیسی به فارسی

اهل کشور نوبی یا حبشه


نوبانی، اهل کشور نوبی یا حبشه


انگلیسی به انگلیسی

• native or inhabitant of nubia; native language of the region in northeastern africa between egypt and sudan
of or pertaining to nubia or its inhabitants, of or pertaining to the nubian language

جملات نمونه

1. All my dreams are in our Nubian one.
[ترجمه ترگمان]همه رویاهای من در Nubian یکی هستند
[ترجمه گوگل]تمام رویاهای من در یکی از نوبیان ماست

2. The Nubian desert seemed to stretch out before them endlessly.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که Nubian در برابرشان گسترده شده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید کویر نوبانی قبل از آنها بی نهایت کشید

3. Some Nubian ibex, wild goats found only in the Middle East, made an appearance, looking regal with their curlicue horns.
[ترجمه ترگمان]برخی از ایبکس Nubian، بزه ای کوهی که تنها در خاور میانه یافت می شوند، ظاهری به خود گرفته اند و با شاخ curlicue به سر می برند
[ترجمه گوگل]بعضی از تخم مرغ های نوبانی، بز های وحشی تنها در خاورمیانه یافت می شوند، ظاهر می شوند، به نظر می رسد با شاخ های انحصاری آنها رژلب است

4. The Nubian people live in the Aswan region of southern Egypt.
[ترجمه ترگمان]مردم Nubian در منطقه اسوان از جنوب مصر زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]مردم نوبی در منطقه آسوان جنوب مصر زندگی می کنند

5. NASA scientists calculated it would strike the Nubian Desert of northern Sudan.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان ناسا محاسبه کردند که به صحرای Nubian در شمال سودان حمله خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دانشمندان ناسا تخمین زده اند که به صحرای نوبیان شمال سودان حمله خواهند کرد

6. Sudan is strewn with the ruins of Nubian kings, who once ruled all of Egypt.
[ترجمه ترگمان]سودان با خرابه های پادشاهان اهل Nubian که زمانی همه مصر را اداره می کردند، قرار داده شده است
[ترجمه گوگل]سودان با خرابه های پادشاهان نوبانی که زمانی مصر را در اختیار داشت، پر می شود

7. Language: the official language is Arabic. Nubian, Nilo - Hamitic, Sudanic language and English are also spoken.
[ترجمه ترگمان]زبان رسمی: زبان رسمی عربی است Nubian، Nilo - Hamitic، زبان Sudanic و زبان انگلیسی نیز صحبت می شوند
[ترجمه گوگل]زبان: زبان رسمی عربی است نوبیانی، نیلو - حامی، زبان سودانی و انگلیسی نیز صحبت می شود

8. The Nubian immediately descended and opened the carriage door.
[ترجمه ترگمان]The فورا پایین آمد و در کالسکه را باز کرد
[ترجمه گوگل]نوبیان بلافاصله پایین آمد و درب حیاط را باز کرد

9. They found 6 main nose types: Roman, Greek, Nubian, hawk, snub and turn up.
[ترجمه ترگمان]آن ها ۶ نوع بینی اصلی را یافتند: رومن، یونانی، Nubian، hawk، snub و turn
[ترجمه گوگل]آنها 6 نوع از بینی های اصلی را یافتند: رومی، یونانی، نوبیانی، هویکو، سمبوسه و نوازش

10. On the wagon was a Nubian lion from the royal zoological gardens.
[ترجمه ترگمان]روی گاری، یک شیر Nubian از باغ سلطنتی بود
[ترجمه گوگل]در واگن شیر شیرین از باغ های باغ وحش سلطنتی بود

11. Ramses II also launched against Libya and the Nubian war.
[ترجمه ترگمان]رامسس دوم نیز علیه لیبی و جنگ Nubian شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]رامسس دوم نیز علیه لیبی و جنگ نوبیان راه اندازی کرد

12. One wall was plastered with posters filled with cryptic diagrams and rapturous praises of Nubian culture and other articles of Afrocentric faith.
[ترجمه ترگمان]یک دیوار با posters پر از نمودار مرموز و تمجید پرشور از فرهنگ Nubian و دیگر مقالات ایمان Afrocentric پر شده بود
[ترجمه گوگل]یک دیوار با پوسترهای پر شده با نمودارهای مرموز و ستایش های پرطرفدار فرهنگ نوبانی و سایر مقالات ایمان افروکستریک گچ می شد

13. Not only that, but my Lord Marc Antony regularly dosed himself with Nubian aphrodisiacs.
[ترجمه ترگمان]نه تنها آن، بلکه جان مارک آنتونی مرتبا با aphrodisiacs Nubian به خود فشار می آورد
[ترجمه گوگل]نه تنها این، بلکه پروردگار من، مارک آنتونی، به طور مرتب خود را با نعناع نارسایی می کند

14. That pillar had been one of ten, forming a gigantic kiosk that the Nubian pharaoh added to the Temple of Amun.
[ترجمه ترگمان]این ستون یکی از ۱۰ بود، یک کیوسک بزرگ تشکیل داده بود که the pharaoh به معبد آمون اضافه کرد
[ترجمه گوگل]این ستون یکی از ده ها بود، تشکیل یک کیوسک غول پیکر که فرعون نوبیان به معبد آیمون اضافه کرد


کلمات دیگر: