(مکان فرضی در مغز انسان) سوهشگاه، مرکز احساس، مرکز حواس، اعضای حس
sensorium
(مکان فرضی در مغز انسان) سوهشگاه، مرکز احساس، مرکز حواس، اعضای حس
انگلیسی به فارسی
مرکز احساس، مرکز حواس، اعضای حس
حسگر
انگلیسی به انگلیسی
• part of the brain that receives and processes sensory information
جملات نمونه
1. The sensorium and motorium of these cognitive systems will be the infrastructure of the world.
[ترجمه ترگمان]The و motorium این سیستم های شناختی زیرساخت جهان خواهند بود
[ترجمه گوگل]حسگر و موتور این سیستم های شناختی زیرساخت جهان است
[ترجمه گوگل]حسگر و موتور این سیستم های شناختی زیرساخت جهان است
2. A sudden change in sensorium is the most common symptom and ranges from disorientation to coma.
[ترجمه ترگمان]تغییر ناگهانی در sensorium شایع ترین علائم است و از حواس پرتی تا کما تغییر می کند
[ترجمه گوگل]تغییر ناگهانی سنسوروم یکی از رایج ترین علامت هاست و از عدم تمرکز بر روی کما می باشد
[ترجمه گوگل]تغییر ناگهانی سنسوروم یکی از رایج ترین علامت هاست و از عدم تمرکز بر روی کما می باشد
3. Sensorium: A class of Transmutations. Superhuman powers of sensation, from the perception of auras to clairvoyant observations of distant places and people.
[ترجمه ترگمان]Sensorium: کلاسی از transmutations قدرت احساس، از ادراک of گرفته تا مشاهدات clairvoyant از مکان های دور و مردم
[ترجمه گوگل]Sensorium یک کلاس Transmutations قدرت فوق العاده انسان از احساس، از درک از احضار به مشاهدات روشن بینی از مکان های دور و مردم است
[ترجمه گوگل]Sensorium یک کلاس Transmutations قدرت فوق العاده انسان از احساس، از درک از احضار به مشاهدات روشن بینی از مکان های دور و مردم است
4. Sensorium: A class of Transmutations.
[ترجمه ترگمان] \"یه کلاس از\" transmutations
[ترجمه گوگل]Sensorium یک کلاس Transmutations
[ترجمه گوگل]Sensorium یک کلاس Transmutations
5. Enzo would be stuck at Tyler's until the place was driven out of business by some still more gargantuan sensorium that sold everything from new spouses to plastic surgery.
[ترجمه ترگمان]انزو تا زمانی که محل کار از دست رفته بود، به دست تایلر چسبیده بود تا جایی که احساس می کرد همه چیز را از یک زوج تازه به صورت جراحی پلاستیک فروخته
[ترجمه گوگل]انزو در Tyler گیر کرده بود تا زمانی که این مکان توسط برخی از حسگرهایی که بیشتر از همه از همسران جدید به جراحی پلاستیک جاسازی شده بود، از کسب و کار خارج شدند
[ترجمه گوگل]انزو در Tyler گیر کرده بود تا زمانی که این مکان توسط برخی از حسگرهایی که بیشتر از همه از همسران جدید به جراحی پلاستیک جاسازی شده بود، از کسب و کار خارج شدند
6. Who does not see that by keeping to this the sensorium can only be the guide of what ensures, in effect, at the simplest level, that when the frog's leg is stimulated, it is pulled back.
[ترجمه ترگمان]کسی که این را با نگاه داشتن به این مساله نمی بیند، تنها راهنمای آن چیزی است که تضمین می کند، در واقع، در ساده ترین سطح، که وقتی پای قورباغه تحریک می شود، عقب کشیده می شود
[ترجمه گوگل]چه کسی نمی بیند که با نگه داشتن این حسگر تنها می تواند راهنمای چیزی است که در اصل در ساده ترین سطح تضمین می کند، زمانی که پای قورباغه تحریک می شود، آن را عقب می کشد
[ترجمه گوگل]چه کسی نمی بیند که با نگه داشتن این حسگر تنها می تواند راهنمای چیزی است که در اصل در ساده ترین سطح تضمین می کند، زمانی که پای قورباغه تحریک می شود، آن را عقب می کشد
7. It is a rare skill for a doctor to be able to communicate this rich sensorium in writing.
[ترجمه ترگمان]این یک مهارت نادر برای یک دکتر است که بتواند این sensorium غنی را به صورت نوشتاری به اشتراک بگذارد
[ترجمه گوگل]این یک مهارت نادر برای یک دکتر است که بتواند این حسگر غنی را به صورت نوشتاری بفرستد
[ترجمه گوگل]این یک مهارت نادر برای یک دکتر است که بتواند این حسگر غنی را به صورت نوشتاری بفرستد
کلمات دیگر: