(امریکا - عامیانه)، نمایشی که در سالن های معروف و توسط هنرپیشگان درجه یک ارائه شود، عالیترین نوع
big time
(امریکا - عامیانه)، نمایشی که در سالن های معروف و توسط هنرپیشگان درجه یک ارائه شود، عالیترین نوع
انگلیسی به فارسی
عالیترین نوع
زمان بزرگ، عالیترین نوع
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) significant or influential in a particular trade, profession, or other field of endeavor.
• متضاد: minor, petty, small-time
• متضاد: minor, petty, small-time
- a big-time bookie
[ترجمه ترگمان] یه قمار بازه زمانی بزرگ
[ترجمه گوگل] یک کتابفروشی بزرگ زمان
[ترجمه گوگل] یک کتابفروشی بزرگ زمان
- a big-time contractor
[ترجمه ترگمان] یک پیمان کار تمام وقت
[ترجمه گوگل] یک پیمانکار بزرگ زمان
[ترجمه گوگل] یک پیمانکار بزرگ زمان
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. preceded by the) success, often of a public kind.
- The band have hit the big-time with their latest single.
[ترجمه ترگمان] گروه با آخرین واحد خود به زمان بزرگ ضربه زده است
[ترجمه گوگل] این گروه با آخرین آهنگ خود به زمان بزرگ تبدیل شده اند
[ترجمه گوگل] این گروه با آخرین آهنگ خود به زمان بزرگ تبدیل شده اند
• very high level of success in any given field (especially in the entertainment business, e.g. "the actor dreamed of making it to the big time.")
the big time is used to refer to the highest level of an activity or career where you achieve the greatest amount of success, fame, or importance; an informal expression.
the big time is used to refer to the highest level of an activity or career where you achieve the greatest amount of success, fame, or importance; an informal expression.
مترادف و متضاد
major league
Synonyms: big league, bigs, majors
جملات نمونه
1. The 46-year-old author has finally hit the big time .
[ترجمه ترگمان]این نویسنده ۴۶ ساله بالاخره به زمان بزرگ رسید
[ترجمه گوگل]نویسنده 46 ساله در نهایت زمان بزرگی را تجربه کرده است
[ترجمه گوگل]نویسنده 46 ساله در نهایت زمان بزرگی را تجربه کرده است
2. They screwed things up big time.
[ترجمه ترگمان] اونا خیلی چیزا رو خراب کردن
[ترجمه گوگل]آنها چیزهای زیادی را به هم زدند
[ترجمه گوگل]آنها چیزهای زیادی را به هم زدند
3. Women do not normally break into the big time by doing stand-up comedy.
[ترجمه ترگمان]زنان معمولا با انجام نمایش کمدی، به زمان بزرگ وارد نمی شوند
[ترجمه گوگل]به طور معمول زنان با انجام کمدی ایستادن به طور معمول نمی افتند
[ترجمه گوگل]به طور معمول زنان با انجام کمدی ایستادن به طور معمول نمی افتند
4. This time they've messed up big time!
[ترجمه ترگمان]این دفعه خیلی وقت تلف کردن!
[ترجمه گوگل]این بار آنها زمان زیادی را خراب کرده اند!
[ترجمه گوگل]این بار آنها زمان زیادی را خراب کرده اند!
5. He hit the big time with films such as Ghost and Dirty Dancing.
[ترجمه ترگمان]او به زمان زیادی با فیلم هایی مثل روح و رقص کثیف برخورد کرد
[ترجمه گوگل]او با فیلم هایی مانند شبح و رقص کثیف با زمان بزرگ روبرو شد
[ترجمه گوگل]او با فیلم هایی مانند شبح و رقص کثیف با زمان بزرگ روبرو شد
6. After his marriage failed, he hit the bottle big time.
[ترجمه ترگمان]بعد از ازدواجش با شکست مواجه شد
[ترجمه گوگل]پس از ازدواج او شکست خورد، او ضربه بزرگ زمان بطری
[ترجمه گوگل]پس از ازدواج او شکست خورد، او ضربه بزرگ زمان بطری
7. The big time beckons for him.
[ترجمه ترگمان] زمان بزرگی که داریم بهش اشاره می کنیم
[ترجمه گوگل]زمان بزرگی برای او می آید
[ترجمه گوگل]زمان بزرگی برای او می آید
8. It's a part-time program, but it's still a big time commitment.
[ترجمه ترگمان]این یک برنامه پاره وقت است، اما هنوز یک تعهد زمان بزرگ است
[ترجمه گوگل]این یک برنامه نیمه وقت است، اما هنوز یک تعهد بزرگ است
[ترجمه گوگل]این یک برنامه نیمه وقت است، اما هنوز یک تعهد بزرگ است
9. His program comes off as being big time.
[ترجمه ترگمان]برنامه او به عنوان زمان بزرگ مطرح می شود
[ترجمه گوگل]برنامه او به عنوان زمان بزرگ می آید
[ترجمه گوگل]برنامه او به عنوان زمان بزرگ می آید
10. And she has a habit: smoking, big time, as in two packs a day.
[ترجمه ترگمان]و او عادت دارد: سیگار کشیدن، وقت بزرگ، مثل دو بار در روز
[ترجمه گوگل]و او عادت سیگار کشیدن، زمان بزرگ، به عنوان دو بسته در روز است
[ترجمه گوگل]و او عادت سیگار کشیدن، زمان بزرگ، به عنوان دو بسته در روز است
11. Sandier hits the big time as the loveable three killer sharks to increase their brain mass.
[ترجمه ترگمان]Sandier به زمان بزرگ به عنوان سه کوسه کشنده برای افزایش جرم مغز خود ضربه می زند
[ترجمه گوگل]سندیر زمان بزرگی را به عنوان سه کوسه قاتل دوست داشتنی به منظور افزایش توده مغز خود به نمایش می گذارد
[ترجمه گوگل]سندیر زمان بزرگی را به عنوان سه کوسه قاتل دوست داشتنی به منظور افزایش توده مغز خود به نمایش می گذارد
12. I lost, big time, on that investment.
[ترجمه ترگمان]من در آن سرمایه گذاری، زمان زیادی را از دست دادم
[ترجمه گوگل]من آن زمان سرمایه گذاری را از دست دادم
[ترجمه گوگل]من آن زمان سرمایه گذاری را از دست دادم
13. Morris messed up big time.
[ترجمه ترگمان] موریس \"وقت زیادی رو خراب کرد\"
[ترجمه گوگل]موریس زمان زیادی را تلف کرد
[ترجمه گوگل]موریس زمان زیادی را تلف کرد
14. Still, even session men can hit the big time.
[ترجمه ترگمان]با این حال، حتی افراد جلسه می توانند به زمان بزرگ ضربه بزنند
[ترجمه گوگل]با این حال، حتی مردان جلسه می توانند زمان بزرگی را تجربه کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، حتی مردان جلسه می توانند زمان بزرگی را تجربه کنند
15. Headquarters at that time was recruiting big time and he had very good ratings.
[ترجمه ترگمان]مرکز فرماندهی در آن زمان استخدام زمان زیادی بود و رتبه بسیار خوبی داشت
[ترجمه گوگل]ستاد در آن زمان زمان زیادی را استخدام کرد و رتبه های بسیار خوبی داشت
[ترجمه گوگل]ستاد در آن زمان زمان زیادی را استخدام کرد و رتبه های بسیار خوبی داشت
پیشنهاد کاربران
خیلی زیاد
بالاترین یا موفقترین سطح از یک پیشه خصوصا در سرگرمی
I owe you big time یعنی خیلی بهت بدهکارم. . . جمله ای که من توی یه فیلم شنیدم و البته مثال های مشابه
سطح بالا و حرفه ای
big - time sports
Her influence is secure even though she's had limited experience in big - time politics.
big - time sports
Her influence is secure even though she's had limited experience in big - time politics.
چجورشم
زمان بزرگ
خیلی زیاد
Slang ) at, of, or to a very great degree, extent, etc. :
a big - time swindle,
to be hurt big - time.
the humidity here is opressive and sucks big time
Slang ) at, of, or to a very great degree, extent, etc. :
a big - time swindle,
to be hurt big - time.
the humidity here is opressive and sucks big time
شدید، شدیدا، خیلی زیاد
حسابی ، کلی ، زیاد، چه جورشم
خیلی زیاد.
با عرض پوزش I owe you big time یعنی من خیلی ازت سپاسگزارم.
با عرض پوزش I owe you big time یعنی من خیلی ازت سپاسگزارم.
در دو معنای اسمی و قیدی به کار می رود. اگر اسم باشد منظور �سطوح بالا و حرفه ای� در دنیای سرگرمی و ورزش و غیره است.
اگر قید باشد برای تاکید بکار می رود. مثلا وقتی می گوییم John messed up big یعنی جان خراب کرد �بدجوری� هم خراب کرد.
اگر قید باشد برای تاکید بکار می رود. مثلا وقتی می گوییم John messed up big یعنی جان خراب کرد �بدجوری� هم خراب کرد.
کلمات دیگر: