عمق موضوع را درک کردن
sink in
انگلیسی به فارسی
غرق در
مترادف و متضاد
Become clear in one's mind
پیشنهاد کاربران
جا افتادن
متوجه شدن
If an unpleasant or surprising fact or idea sinks in, you gradually start to believe it, understand it, or realize the effect it will have on you
حفظ شدن . به خاطر موندن . یاد گرفتن
1. درک شدن ، پی برده شدن
2. [مایعات] به خورد چیزی رفتن ، فرورفتن توی
2. [مایعات] به خورد چیزی رفتن ، فرورفتن توی
توپ را در سبد انداختن در بازی هایی همچون بسکتبال و یا گلف
عمق موضوع را درک کردن و فهمیدن،
طوری که کاملا درک بشود و به راحتی یادآوری شود.
become completely understood or able to be remembered
درک عمیق.
فهمیدن و یادگیری کامل
طوری که کاملا درک بشود و به راحتی یادآوری شود.
become completely understood or able to be remembered
درک عمیق.
فهمیدن و یادگیری کامل
عمیق فهمیده شدن توسط کسی، تو کت کسی رفتن
what part of “I don’t want to talk about it”isn’t sinking in?
what part of “I don’t want to talk about it”isn’t sinking in?
حلاجی کردنِ ( یک گفته )
فرو رفتن در ذهن
( used about information, an event, an experience, etc ) to become clear in the mind
کاملا فهمیدن، واضح به یاد آوردن
to be completely understood
to become clear in the mine
to be completely understood
to become clear in the mine
حضم کردن، تو ذهن خیس خوردن ( فهمیدن چیزی به مرور زمان )
شروع درک و باور یک موضوع اغلب غیر متعارف و تا حدی ناراحت کننده _ باور کردن موضوعی دارای پیامد
It hasn't sunk in that you 'r actually here هنوز باور ندارم که اینجایی ( درک و باور باطنی )
It hasn't sunk in that you 'r actually her هنوز باورندارم که اینجایی ( درک و باور قلبی )
Of information or experience be remembered or understood
کاملاً درک شدن
به تدریج پی بردن
به تدریج پی بردن
از بَر شدن
چیزی را کاملا درک کردن و فهمیدن.
Let that sink in
بزار [قشنگ مطلب] جا بیوفته
بزار [قشنگ مطلب] جا بیوفته
کلمات دیگر: