کلمه جو
صفحه اصلی

bumptious


معنی : جسور، خود بین، از خود راضی
معانی دیگر : مغرور و خودستا، پررو، پرافاده

انگلیسی به فارسی

خودبین، از خود راضی، جسور


سرگردان، از خود راضی، جسور، خود بین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: bumptiously (adv.), bumptiousness (n.)
• : تعریف: obnoxiously assertive; pushy.
مترادف: presumptuous, pushy
مشابه: aggressive, arrogant, assertive, brash, brazen, cocky, forward, obtrusive, overbearing, overconfident, overweening

- a bumptious salesman
[ترجمه ترگمان] یک فروشنده بی هوده،
[ترجمه گوگل] یک فروشنده قابل توجه

• pushy, self-assertive
you say that someone is bumptious when they are continually expressing their own opinions and ideas in a self-important way.

مترادف و متضاد

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

خود بین (صفت)
presumptuous, vain, arrogant, egocentric, smug, assuming, bumptious, stuck-up

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

offensively self-assertive


Synonyms: conceited, arrogant, forward, pushy, egotistic, cocksure, full of oneself, egotistical, loud, obnoxious


Antonyms: humble, modest, uncertain


جملات نمونه

1. She was clearly embarrassed at times by Durkin's bumptious behaviour.
[ترجمه ترگمان]او به طور واضح از رفتار bumptious دور شده بود
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها رفتار بارور Durkin را خجالت زده کرد

2. Or bummed out, or bumped off, or some bumptious buckaroo had burst your bubble.
[ترجمه ترگمان]یا قاطی کرده بود، یا یه گاوچران حرف زده بود که تو your منفجر کرده بود
[ترجمه گوگل]یا از دست رفته، یا ضربه زده، و یا برخی از buckaroo پر سر و صدا حباب خود را پشت سر گذاشت

3. Some of these secular priests were ignorant, bumptious.
[ترجمه ترگمان]برخی از این کشیش های غیر روحانی جاهل بودند
[ترجمه گوگل]بعضی از این کشیشان سکولار نادان و بی رحم بودند

4. Keep that bumptious bastard out of my hair, but book me on his flights.
[ترجمه ترگمان]آن حرومزاده خودپسند را از موهایم بیرون بکش، اما من را روی پروازهای او بگذار
[ترجمه گوگل]این موهار پر از موی خود را نگه دارید، اما من را در پروازهای خود ذخیره کنید

5. She had been out with a young lawyer once, a bumptious and ambitious man, and a boring one.
[ترجمه ترگمان]یک بار با یک وکیل جوان، یک مرد مغرور و جاه طلب بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]او یک بار یک وکیل جوان، یک مرد پرشور و بلند پروازانه و یک خسته کننده بود

6. Always require that some are warm. Even though being that the pick is bumptious commemorate.
[ترجمه ترگمان]همیشه به این مساله نیاز داشته باشید که برخی از آن ها گرم هستند حتی با وجود این که این انتخاب به یادگار زنده است
[ترجمه گوگل]همیشه نیاز دارید که برخی گرم شوند هرچند که این انتخاب را به یاد ماندنی می اندازد

7. Mr Cameron has yet to hit on a rhetorical register between bitter and bumptious.
[ترجمه ترگمان]آقای کامرون هنوز هم باید به یک ثبت لفاظی بین تلخ و bumptious دست یابد
[ترجمه گوگل]آقای کامرون تا به حال در مورد ثبت نام لفظی بین تلخ و پر سر و صدا وجود دارد

8. His classmates called him a show - off because of his bumptious airs.
[ترجمه ترگمان]هم کلاسی هایش او را به خاطر پخش برنامه های his به او نشان دادند
[ترجمه گوگل]همکلاسی های او به دلیل اوضاع و احوال او، به او نشان دادند

His bumptiousness revealed his ignorance more clearly.

اظهارنظرهای بی‌جای او جهالت او را نمایان‌تر کرد.


پیشنهاد کاربران

خودخواه


کلمات دیگر: