کلمه جو
صفحه اصلی

father figure

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person whom one thinks of and responds to as a father.

• one who serves as an emotional substitute for a father, one looked up to or respected as a father
a father figure is a man who is not your father but provides support and authority in a similar way to a father.

جملات نمونه

1. He became a father figure to the whole company.
[ترجمه پیمان] او برای کل شرکت حکم پدر را داشت
[ترجمه ترگمان] اون تبدیل به یه پدر شد به کل شرکت
[ترجمه گوگل]او شخصیت پدر برای کل شرکت شد

2. Some of his students regard him as a father figure.
[ترجمه ترگمان]برخی از شاگردانش او را به عنوان یک شخصیت پدر تلقی می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از دانش آموزان او را به عنوان یک شخصیت پدر شناخته اند

3. Ken was a father figure to all of us.
[ترجمه ترگمان]کن \"یه پدر بود که به همه ما فکر می کرد\"
[ترجمه گوگل]کن یک شخصیت پدر برای همه ما بود

4. Adam looked up to Bill as a father figure.
[ترجمه ترگمان]ادم به بیل نگاه کرد و به بیل - ای نگاه کرد
[ترجمه گوگل]آدم به بیل به عنوان یک شخصیت پدر نگاه کرد

5. It may be asked how the great bearded father figure comes into the matter.
[ترجمه ترگمان]ممکن است از او پرسیده شود که چگونه هیکل بزرگ ریش دار وارد این موضوع شده است
[ترجمه گوگل]ممکن است خواسته شود که چگونه شخص بزرگ پدر ریشدار به موضوع می رسد

6. Sondheim found a mentor, if not a father figure, in Hammerstein, Patinkin said.
[ترجمه ترگمان]Patinkin گفت که Sondheim یک مربی را پیدا کرده است، اگر یک شخصیت پدر نداشته باشد
[ترجمه گوگل]پاتینکین گفت، Sondheim یک مربی را یافت، اگر نه یک شخصیت پدر در Hammerstein

7. His surrogate father figure was killed.
[ترجمه ترگمان]پیکر پدر surrogate کشته شد
[ترجمه گوگل]شخصیت جایگزین او کشته شد

8. Tiriac became a father figure and Nastase was at least able to fulfil some of his potential.
[ترجمه ترگمان]Tiriac به صورت یک پدر درآمد و Nastase حداقل توانست برخی از پتانسیل خود را برآورده کند
[ترجمه گوگل]تیریاک به یک شخصیت پدر تبدیل شد و نستز حداقل توانست برخی از توانایی هایش را برآورده کند

9. Is he a father figure or a god father? - He is my boss.
[ترجمه ترگمان]او پدر پدر یا خدا است؟ اون رئیسمه
[ترجمه گوگل]آیا او یک شخصیت پدر یا پدر خدا است؟ - او رئیس من است

10. He is the father figure, who gave me the wish to paint, Bacon once said.
[ترجمه ترگمان]به گفته بیکن، او شخصیت پدر است که آرزوی نقاشی را به من داد
[ترجمه گوگل]بیکن یک بار گفت که او شخصیت پدر است، که به من آرزوی نقاشی داده است

11. Perhaps Richard Dennis had become a father figure for the young Faith.
[ترجمه ترگمان]شاید ریچارد دنیس برای این مرد جوان یک شخصیت پدر شده بود
[ترجمه گوگل]شاید ریچارد دنیس شخصیت پدر برای ایمان جوان بود

12. Is he a father figure or a god father?
[ترجمه ترگمان]او پدر پدر یا خدا است؟
[ترجمه گوگل]آیا او یک شخصیت پدر یا پدر خدا است؟

13. Palestinians viewed him as a father figure and the leader of their quest for a homeland.
[ترجمه ترگمان]فلسطینی ها او را به عنوان یک پدر و رهبر خواستند تا به میهن خود بازگردند
[ترجمه گوگل]فلسطینی ها او را به عنوان یک چهره پدر و رهبر تلاش خود برای یک میهن نگاه کرد

14. Mr. Jones is the father figure as far as the child is concerned.
[ترجمه ترگمان]آقای جونز تا آنجا که به بچه مربوط می شود، شخصیت پدر است
[ترجمه گوگل]آقای جونز به عنوان فرزند مورد توجه پدر است

15. Gadaffi's hero and father figure was Egypt's charismatic Gamal Abdel Nasser.
[ترجمه ترگمان]شخصیت و شخصیت پدر قذافی، جمال عبدالناصر، بود
[ترجمه گوگل]چهره قهرمان و پدر گدافی، جمال عبدالناصر، کارزیست مصر بود

پیشنهاد کاربران

پدر نماد

پیشوا، رهبر، پدرخوانده

پیر محترم

ریش سفید

پدرگونه


کلمات دیگر: