کلمه جو
صفحه اصلی

ring up


(در صندوق فروشگاه و غیره) ثبت کردن، وارد کردن

انگلیسی به فارسی

زنگ بزن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to record or calculate (the price of a sale) on a cash register.

- The waiter rang up our bill.
[ترجمه B] گارسون صورتحساب ما را ثبت کرد
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت بیل را صدا زد
[ترجمه گوگل] پیشخدمت لایحه ما را صدا زد

• make a phone call to; record a sale on a cash register

جملات نمونه

1. Ring up your agent in New York and put your proposition to him.
[ترجمه Paria] فرستاده خود در نیویورک را مشخص کنید و کار خود را با او مطرح سازید
[ترجمه ترگمان]agent را در نیویورک حلقه کنید و این پیشنهاد را به او بدهید
[ترجمه گوگل]عامل خود را در نیویورک امتحان کنید و پیشنهاد خود را به او بدهید

2. I've been trying to ring up all day and I couldn't get through.
[ترجمه نیوشان] من تمام روز سعی کردم که باهات تماس بگیرم، اما نتونستم گیرت بیارم
[ترجمه ترگمان]تمام روز داشتم تلاش می کردم که حلقه بزنم و نمی توانستم از آن رد شوم
[ترجمه گوگل]من تلاش کرده ام تا تمام روز را صدا کنم و نمی توانم از آن عبور کنم

3. He said he was going to ring up this morning.
[ترجمه ترگمان]گفت امروز صبح می خواد زنگ بزنه
[ترجمه گوگل]او گفت که امروز صبح زنگ زد

4. He was the one who would ring up jockeys and find out their time of birth and so on.
[ترجمه ترگمان]او تنها کسی بود که به سوارکاران زنگ می زد و زمان تولد و زندگی آن ها را کشف می کرد
[ترجمه گوگل]او کسی بود که جکی ها را زنگ زد و زمان تولد خود را پیدا کرد و به همین ترتیب

5. They might ring up and ask why some of their share certificates had not arrived.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است تلفن کنند و بپرسند که چرا برخی از این گواهی ها وارد نشده اند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است زنگ بزنند و بپرسند چرا بعضی از گواهیهای سهم آنها وارد نشده است

6. I just ring up to tell you ( that ) I won't be back for lunch.
[ترجمه ترگمان]من فقط زنگ زدم تا بهت بگم … من برای ناهار بر نمی گردم
[ترجمه گوگل]من فقط بهت زنگ زدم تا بگویم (من) ناهار نخواهم داد

7. He can but ring up his teacher.
[ترجمه ترگمان]او می تواند به معلم خود زنگ بزند
[ترجمه گوگل]او فقط می تواند معلم خود را حلقه کند

8. Theses are matters that you can ring up in committee.
[ترجمه ترگمان]اینها مسائلی هستند که شما می توانید در کمیته به آن ها زنگ بزنید
[ترجمه گوگل]پایان نامه ها مسائلی هستند که می توانید در کمیته صدا بزنید

9. I'll ring up to see if he's there.
[ترجمه ترگمان]زنگ می زنم ببینم اونجاست یا نه
[ترجمه گوگل]من زنگ می زنم تا ببینم آیا او وجود دارد

10. I can ring up fares all right.
[ترجمه ترگمان]من می تونم از همه چیز خبر داشته باشم
[ترجمه گوگل]من می توانم کرایه ها را درست کنم

11. Relatives ring up constantly, not always for the best motives, I might add.
[ترجمه ترگمان]بستگان به طور مداوم زنگ می زنند، نه همیشه برای بهترین انگیزه ها ممکن است اضافه کنم
[ترجمه گوگل]نسل ها دائما به هم متصل می شوند، نه همیشه برای بهترین انگیزه ها، من ممکن است اضافه کنم

12. If you can't come, please ring up and let us know.
[ترجمه ترگمان]اگر نمی توانی بیایی، لطفا زنگ بزن و به ما خبر بده
[ترجمه گوگل]اگر نمی توانید بیایید، لطفا زنگ بزنید و به ما اطلاع دهید

13. People hardly ever ring up anymore, thank God.
[ترجمه ترگمان]خدا رو شکر که مردم دیگه هیچ وقت بلند نمیشن
[ترجمه گوگل]مردم دیگر تا به حال دیگر زنگ نمی زنند، خدا را شکر

14. If you can't come ring up and let me know.
[ترجمه ترگمان]اگر نمی توانی به من زنگ بزنی و خبرم کنی
[ترجمه گوگل]اگر نمیتوانید زنگ بزنید و بگذارید بفهمم

پیشنهاد کاربران

به نقل از هزاره:
1 - [مبلغ و غیره] وارد کردن، به. . . دادن
2 - تلفن کردن به، تلفن زدن به، به. . . زنگ زدن، تلفنی تماس گرفتن با

تماس گرفتن، زنگ زدن
معادل: call

تلفن زدن.

زنگ زدن.

یکی از معانی مهم آن در فروشگاه ها به معنی ثبتکردن صورتحساب و فاکتور کردن است.
I ring that up for you
من صورت حسابتون رو فاکتور می کنم.


کلمات دیگر: